1

مشاوره تحصیلی : انسان در طول زندگی خویش همواره در حال انتخاب است. اما اهمّیّت همه ی انتخاب ها به یک اندازه نیست؛ برخی بسیار مهم و برخی کم اهمیت هستند! انتخاب های مهم در تعیین سرنوشت افراد تاثیر بسزایی دارند. یکی از انتخاب های مهم انتخاب رشته ی تحصیلی در دوره ی متوسطه است.

خود شناسی و رشته شناسی

اهمیت انتخاب رشته بدان جهت است که انتخاب رشته در دوره ی متوسطه با انتخاب رشته در دانشگاه مرتبط می باشد و رشته ی دانشگاهی فرد را برای انتخاب شغل خاصی آماده می کند و شغل هر فردی نیز از جنبه های مختلف بر زندگی وی تاثیر زیادی دارد و در واقع «انتخاب رشته، انتخاب راه زندگی است».

مهم این است که فرد آگاهانه و بر اساس ملاک ها و معیارهای صحیح، رشته ی خود را انتخاب نمایند. زیرا انتخاب درست :

موفقیت تحصیلی، رضایت شغلی، پیشرفت در کار، کسب در آمد، لذت از زندگی، موقعیت اجتماعی و شکوفایی استعدادهای فرد را بدنبال دارد و در مقابل انتخاب نادرست به افت تحصیلی، شکوفا نشدن استعدادهای فرد، هدر دادن سرمایه ی گرانبهای عمر، عدم رضایت شغلی و سرخوردگی فرد منجر می شود.

برخی افراد به دلیل انتخاب رشته ی نادرست در سال دوم یا سوم مجبور به تغییر رشته می شوند؛ شاید تعجب آور باشد اما دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد هم بوده که از رشته ی تحصیلی خود رضایت نداشته و پس از ۵ تا ۶ سال تحصیل در دانشگاه تصمیم گرفته که مجددا در آزمون سراسری شرکت کند و در رشته ی دیگری ادامه ی تحصیل دهد و این یعنی هدر دادن عمر!

ملاک های انتخاب رشته :

در انتخاب رشته باید به دو اصل اساسی توجه داشت:

الف) شناخت خود

ب) شناخت رشته های دانشگاهی.

اگر در انتخاب رشته ی تحصیلی این دو اصل به طور همزمان مورد توجه قرار گیرد نتیجه ی آن موفقیت تحصیلی و در نهایت رضایت شغلی خواهد بود که این امر در زندگی هر فردی بسیار مهم است. در اینجا هر یک از اصول اساسی انتخاب رشته را به صورت جداگانه مورد بررسی قرار می دهیم :

الف ) شناختِ خود

۱- شناخت رغبت و علاقه ی خود : یکی از عوامل مهم در انتخاب رشته، شناخت رغبت و علاقه ی دانش آموز می باشد. رغبت به معنای میل و اراده است و علاقه یعنی به دل دوست داشتن! رغبت بالا به یک رشته ی تحصیلی باعث پشتکار، جدیت، و لذت بردن از زندگی می شود. برای مشخص شدن این موضوع از دانش آموزان آزمون رغبت سنج استرانگ شغلی به عمل می آید.

۲- شناخت استعداهای خود : استعداد از یک نظر یعنی «توانایی بالقوه ای که فرد را برای انجام دادن کار آماده می کند». اگر رشته ی تحصیلی متناسب با استعداد فرد باشد، امکان رشد و شکوفایی استعداد های نهفته فرد فراهم می شود و موفقیت تحصیلی و شغلی را بدنبال خواهد داشت. برای مشخص شدن استعداد دانش آموزان نیزآزمون تشخیص استعداد تحصیلی که شامل ۱۱ خرده آزمون می شود انجام می شود.

۳- شناخت سوابق تحصیلی خود : اینکه دانش آموز در درس های مرتبط با رشته ی تحصیلی مورد علاقه ی خود چه نمراتی کسب کرده به شناخت توانایی های فرد برای انتخاب رشته کمک می کند. سوابق تحصیلی در واقع توانایی دانش آموز را در درس های مختلف نشان می دهد و این مساله در انتخاب رشته مهم است.

۴- شناخت ارزش های خود : ارزش ها یعنی آنچه در تحصیل و شغل آینده برای شما اهمیت دارد. هدف شما از انتخاب رشته و در نهایت انتخاب شغل چیست؟ ارزش های شما کدام است؟ درآمد، شهرت، خدمت، استقلال در کار، امنیت کار، مسوولیت، موقعیت اجتماعی و … یا ترکیبی از اینها؟!

۵- شناخت تیپ شخصیتی خود : تیپ شخصیتی افراد در ارتباط با نوع مشاغل مهم است. جان هالند معتقد است می توان افراد را در یکی از شش تیپ واقع‌گرا، جستجوگر، هنری، اجتماعی، متهور، و قراردادی طبقه‌بندی کرد. وی برای هر کدام از این تیپ های شخصیتی شغل های خاصی پیشنهاد می کند. به عنوان مثال تیپ واقع گرا اشخاصی هستند که توانایی بدنی و مکانیکی دارند، ترجیح می دهند با اشیاء ماشینها، ابزارها، گیاهان، حیوانات کار کنند و در فضای باز باشند. شغل های مناسب این تیپ مکانیک – ساخت و تولید، کامپیوتر – سخت افزار ، ورزشکاری، نظامی گری، صنعت و کشاورزی، خدمات حفاظتی، و … می باشد.

و سرانجام اینکه به تعبیر مولوی: «هر کسی را بهر کاری ساختند/ میل آن را در دلش انداختند».

ب) شناخت شاخه ها و رشته های تحصیلی :

برای انتخاب رشته ی تحصیلی، داوطلب شخصا بایستی نسبت به رشته های مختلف یک شناخت نسبی داشته باشد. انتخاب رشته ی تحصیلی حق مسلّم هر فرد است ولی از این حق باید آگاهانه، مسوولانه و با مشورت از دیگران استفاده نماید. به طور معمول هر فردی، شغل یا مشاغل خاصی را برای آینده ی خود در ذهن می پروراند؛ یکی مهندسی، یکی پزشکی، یکی حقوقدان و… بنابراین رشته ای که فرد انتخاب می کند باید با شغل مورد علاقه اش همسویی داشته باشد.

در رابطه با شناخت رشته ی تحصیلی، باید به چند سوال اساسی پاسخ داد :

۱- ماهیت رشته چیست؟ یعنی اینکه این رشته در باره چه موضوعی و چه مسایلی بحث می کند؟ آیا این رشته مورد علاقه ی وی می باشد؟

۲- توانایی های علمی مورد نیاز برای تحصیل در این رشته چیست؟ آیا او این توانایی ها را دارد؟ سوابق تحصیلی وی تایید کننده این توانایی ها می باشد؟

۳-توانایی فارغ التحصیلا ن این رشته چیست؟ یعنی فرد پس از فارغ التحصیلی چه کارهایی می تواند انجام دهد؟ آیا او این کارها را می تواند انجام دهد و به آن ها علاقه مند است؟ ارزش ها و تیپ شخصیتی وی با این رشته هماهنگی دارد؟

۴- بازار کار این رشته «به طور نسبی» چگونه است؟ گسترده یا محدود است؟ در همه جا کار هست یا در مناطق خاصی باید کار کرد؟ آیا نیاز به سرمایه ی زیاد دارد یا با سرمایه ی اندکی می توان کار کرد؟ فرد تا چه اندازه می تواند به طور مستقل کار کند؟ صرفا دولتی است؟ یا به طور خصوصی هم می توان کار کرد؟ یا به هر دو شکل می توان مشغول به کار شد؟

۶- شرایط ادامه تحصیل در این رشته چگونه است؟ تا چه مقطعی می خواهد و می تواند ادامه ی تحصیل دهد؟

بهترین راه انتخاب رشته ی تحصیلی آن است که دانش آموز بتواند بین «خود» و «رشته» یک نوع هماهنگی برقرار نماید. یعنی خود را بشناسد (شناخت خود) و در کنار آن ویژگی های رشته ی تحصیلی هم بشناسد (شناخت رشته) و بررسی نماید که آیا شاخه و رشته ی تحصیلی با علاقه، استعداد، سوابق تحصیلی، ارزش ها و تیپ شخصیتی وی هماهنگ می باشد یا نه؟! شناخت ویژگی های شخصی و ویژگی های رشته و ایجاد هماهنگی بین این دو اصل مهم، نتایج ارزشمندی بدنبال خواهد داشت که عبارتند از :

۱- موفقیت تحصیلی ۲- رضایت شغلی

رزاق خواجه زاده – مشاور تحصیلی

برای مشاهده دیگر مقالات رشته شناسی کلیک کنید




خودشناسی آغاز دانش و معرفت است”؛ این سخن معروف را اغلب به سقراط نسبت می‌دهند. اما دقیقا منظور از “خودشناسی” چیست؟

در این مقاله به ۶ اصل خودشناسی که به شناسایی شخصیت خود کمک می‌کند، می‌پردازیم. چنانکه که زندگی روزانه خود را می‌گذرانید، می‌توانید به دنبال سرنخ‌هایی برای این بنا کنندۀ مهم خود باشید.

6 اصل خودشناسی

چرا خودشناسی مهم است؟

مزایای خودشناسی

شاید واضح باشد، اما اینجا بطور خلاصه به چند دلیل که ممکن است شما بخواهید طبیعت خود را بشناسید، اشاره می‌کنیم:

خوشحالی؛ زمانیکه بتوانید بیان کنید که چه کسی هستید، خوشحال‌تر خواهید ‌بود. علاوه‌براین، بیان خواسته‌های‌تان باعث می‌شود که بدانید چه می‌خواهید.

تضاد درونی کم‌تر؛ هنگامیکه اعمال بیرونی شما با احساسات و ارزش‌های درونی‌تان مطابق باشد، درگیری‌های درونی کم‌تری خواهید داشت.

تصمیم‌گیری بهتر؛ هنگامیکه خود را بشناسید، می‌توانید انتخاب‌های بهتر را در مورد همه چیز انجام دهید. از انتخاب‌های کوچک مانند انتخاب لباس گرفته تا انتخاب‌های بزرگ مانند انتخاب شریک زندگی. شما می‌توانید راه حل‌هایی برای حل مشکلات متنوع زندگی خود داشته باشید.

خود کنترلی؛ هنگامیکه خود را بشناسید، می‌دانید که چه چیزی به شما انگیزه می‌دهد تا در برابر عادت‌های بد مقاومت کنید و عادت‌های خوب را توسعه دهید. شما بصیرت خواهید داشت تا بدانید کدام احساسات و ارزش‌ها نیروی ارادۀ شما را فعال می‌کنند.

مقاومت در برابر فشار اجتماعی؛ هنگامیکه ارزش‌ها و اولویت‌های خود را بشناسید، کمتر احتمال دارد “بله” بگویید زمانیکه که می‌خواهید “نه” بگویید.

تحمل و درک دیگران؛ آگاهی از نقاط ضعف خود به شما در همدلی و درک دیگران کمک می‌کند.

سرزندگی و لذت؛ خود حقیقی‌تان بودن به شما کمک می‌کند سرزنده‌تر باشید و تجربیات زندگی‌تان را غنی‌تر، بزرگ‌تر و هیجان‌انگیزتر می‌کند.

اکنون که متقاعد شده‌اید که خودشناسی ارزشمند است، به نشانه‌های VITAL خودشناسی می‌پردازیم:

حروف کلمۀ VITALS مخفف ۶ بنا کندۀ شماست:

ارزش‌ها (V = Values)

ارزش‌ها مانند “کمک به دیگران”، “خلاقیت”، سلامتی”، “تامین مالی” و … راهنمایی‌هایی برای تصمیم‌گیری و انگیزه برای اهداف هستند. تحقیقات نشان می‌دهند که تنها فکر کردن ویا نوشتن ارزش‌ها باعث می‌شود فعالیت‌های سالم انجام دهیم. براساس آزمایش‌های روانشناسی انگیزه‌ای که ارزش‌های ارزنده ایجاد می‌کنند، به شما را در ادامۀ مسیر کمک می‌کنند حتی اگر خسته باشید. اگر انگیزه می‌خواهید، ارزش‌های خود را بشناسید!

علایق (I = Interests)

علایق شامل احساسات، سرگرمی‌ها و آنچه که توجه شما را در دورۀ زمانی پایدار به خود جلب می‌کند، است. برای کشف علایق‌تان، این سوالات را از خودتان بپرسید: به چه چیزی توجه می‌کنید؟ دربارۀ چه چیزی کنجکاوید؟ چه چیزی برای‌تان مهم است؟ وضعیت ذهنی متمرکز برای علاقه به چیزی، زندگی را خرم و سرزنده می‌کند و می‌تواند شما را در عمیق ترین احساسات راهنمایی کند. بسیاری از مردم حرفۀ خود را براساس علاقۀ شدید به چیزی ساخته‌اند.

فطرت (T = Temperament)

فطرت ترجیحات و اولویت‌های ذاتی شما را توصیف می‌کند. آیا انرژی خود را از تنهایی (خویشتن گرای) بازسازی می‌کنید یا از بودن با دیگران (برون گرای)؟ آیا خودتان برنامه‌ریزی می‌کنید یا از رد پای دیگران می‌روید؟ تصمیمات خود را بیشتر براساس احساسات می‌گیرید یا براساس تفکرات و واقعیات؟ جزئیات را ترجیح می‌دهید یا ایده‌های بزرگ؟ دانستن پاسخ سوالات فطرتی مانند اینها می‌تواند به شما در گرویدن به مسیری که می‌توانید رشد کنید و در دوری از مسیری که موجب پسرفت‌تان می‌شود، کمک کند.

فعالیت‌های بی‌وقفه (A = Around-the-Clock Activities)

این متد به زمانی اشاره دارد که شما دوست دارید کاری را انجام دهید. آیا فرد صبح هستید یا فرد شب؟ برای مثال، در چه زمانی از روز انرژی‌تان در اوج است؟ اگر فعالیت‌های خود را زمانیکه در بهترین حالت هستید انجام دهید، به بیولوژی ذاتی خود احترام گذاشته‌اید.

ماموریت زندگی و اهداف پرمعنی (L = Life Mission and MeaningfulGoals)

“مهم‌ترین رویداد زندگی‌تان چیست؟” این سوالی بود که یک مشاور شغلی از مراجعه‌کنندگان خود می‌پرسید. زنی ۴۰ ساله با چشمانی پر از اشک این چنین پاسخ داد: “برای من مراقبت از پدرم که بستری شدن در بیمارستان را نمی‌پذیرد بطور باور نکردنی مهم است. من می‌توانم کنارش باشم و هنگام مرگ دستش را بگیرم.” هنگامی که او درمورد روزهای سخت آخر زندگی پدرش حرف می‌زد، آهی کشید و متوجه شد که می‌خواهد پرستار بیمارستان باشد.

شما نیز این سوال را از خودتان بپرسید. می‌توانید سرنخ‌هایی از شخصیت پنهان، حرفه و رضایت زندگی خود کشف کنید.

نقاط قوت (S = Strengths)

نقاط قوت فقط شامل توانایی‌ها، مهارت‌ها و استعدادها نیست بلکه همچنین شامل توانایی‌های شخصیتی مانند صداقت و وفاداری، احترام به دیگران، عشق به یادگیری، هوش هیجانی، عدالت و … است. شناخت نقاط قوت خود یکی از پایه‌های اعتماد به نفس است. عدم توانایی شناخت قدرت‌های بالای خود شما را در مسیر عزت نفس پایین قرار می‌دهد. فردی که “خوب عمل می‌کند” باشید، به تعاریف گوش دهید و به مهارت‌هایی که می‌تواند سرنخ‌هایی برای نقاط قوت‌تان باشد، توجه کنید. همچنین، شناخت نقاط ضعف خود به شما کمک می‌کند تا درمورد چیزهایی که در آنها خوب نیستید، با خود صادق باشید. شما ممکن است تصمیم بگیرید روی نقاط ضعف خود کار کنید و یا سعی کنید آنها را بخش کوچکی از زندگی شخصی و شغلی خود قرار دهید.

با خود رو راست باشید

حتی اگر نشانه‌های VITAL خود را بشناسید، سخت است که با خود رو راست باشید زیرا شما دائما در حال تغییر هستید و ارزش‌های اجتماعی با خود شما مقابله می‌کند.

Gretchen Rubin، نویسنده عادات مشترک، در یکی از سخنان خود می‌گوید:

حکم اول من “Gretchen بودن” است. شناخت خودم خیلی سخت است. من  کاملا گیج شده‌ام از اینکه آنچه آرزو می‌کنم هستم و یا آنچه فرض می‌کنم هستم، که درک آنچه که واقعا درست است را از دست داده‌ام.

برای همۀ ما خودمان بودن از آنچه در حقیقت است، راحت‌تر بنظر میرسد! اما چند نشانه وجود دارد. هنگامی که یک مورد از نشانه‌های VITAL خود را کشف می‌کنید، احساس هیجان به شما دست می‌دهد. فعالیت براساس خودشناسی به شما انرژی می‌دهد و انرژی‌تان را ذخیره می‌کند. آزادانه‌تر و قدرتمندتر احساس می‌کنید، زیرا دیگر مدت زمان طولانی را برای اینکه چگونه باید احساس، فکر و عمل کنید، صرف نمی‌کنید.

برای مشاهده دیگر مقالات خودشناسی کلیک کنید




در مورد اهمیت خود شناسی سخن های بسیاری از بزرگان علم روانشناسی گفته شده تا جایی که به قول سقراط  خودشناسی آغاز دانش ومعرفت است. اما ما که با تمام وجود به فرستادگان الهی باور داریم و دل در گروی کلام خدا و معصومین  علیهم السلام داریم، یک توصیه قرآن و یک اشاره از سوی اولیای خدا ما را بس است تا حتی بدون پی بردن به فواید خودشناسی که در نهایت به خودمان بازمی گردد، این در گرانبها را جستجو کرده و در پی علم و یقین به خود باشیم.

توصیه قرآن به سیر در آفاق و انفس و کلمات گهربار امیرمومنان علی علیه السلام در رابطه با خودآگاهی حجت را بر ما تمام کرده است. ایشان در کلام کوتاه و پرمغزی می فرماید:

((معرفه النفس انفع المعارف؛ خودشناسى سودمندترين دانش هاست.))

و ما می دانیم که اگر شناخت و آگاهیِ سودمندتری وجود داشت حضرت نمی توانست اسم تفضیل را در خودشناسی به کار ببرد. ایشان همچنین در مورد مذمت عدم توجه به شناخت خود می فرماید:

((لاتجهل نفسك فان الجاهل معرفة نفسه جاهل بكل شى‏ء؛ نسبت به خويشتن خود نادان مباش زيرا كسى كه به شناخت خويش نادان است به همه چيز نادان است.))

شاید مهمترن دلیل این توصیه های صریح و مکرر که در منابع دینی نمونه های زیادی از آن مشهده می کنیم این باشد که شناخت و آگاهی ریشه تمام تغییر رفتارهای ماست. کافی است تا به یک مثال ساده توجه کنیم تا بدانیم چگونه آگاهی موجب تغییر رفتار می گردد. وقتی اطلاع  از سرمای هوا موجب تعویض لباس شما می شود و یا خبردار شدن از باریدن باران شما را وادار به برداشتن چتر می کند، آگاهی از پیچیدگی های روحی و جسمی شما موجب چه تغییر رفتارهایی در شما خواهد شد؟؟

در مقاله ضرورت انتخاب آگاهانه دانستید که ما انتخاب بزرگی در پیش داریم که باید کاملا آگاهانه صورت گیرد و چنانچه به آن بی توجهی کنیم عواقب غیر قابل جبران ناشی از آن در ناکامی ما موثر خواد بود. و همچنین گفتیم که یکی ار مهمترین مراحل انتخاب آگاهانه خودشناسی است. وقتی از این منظر به خودشناسی نگاه می کنیم که قرار است زمینه انتخابی بزرگ و سرنوشت ساز را برای ما فراهم کند، اهمیت آن برای ما بیش از پیش نمایان می گردد. پس بیایید از جهتی به خود شناسی بپردازیم که بیشترین تاثیر را در انتخاب رشته تحصیلی دارد.

برای مشاهد دیگر مقالات خودشناسی کلیک کنید




تفاوت انسان با مخلوقات دیگر خداوند این است که دارای اختیار است. موهبتی بزرگ که سعادت و شقاوت او را رقم می زند. تفاوت دیگری که از همین اختیار نشات می گیرد مسئولیت است. ما انسان ها در برابر هر عملی که انجام می دهیم مسئولیم و باید بتوانیم در برابر عواقب تصمیمات خود پاسخگو باشیم.

هر قدمی که ما بر می داریم با یک انتخاب همراه است. هر اقدامی که می کنیم در واقع انتخابی کرده ایم که می تواند در موفقیت یا شکست ما موثر باشد. در واقع زندگی گذشته  ما پر از انتخاب های کوچک و بزرگ است که همگی آنها مهم و مهم تر بوده و در رسیدن ما به موقعیت فعلی نقش بسزایی داشته اند. ما در گروی انتخاب های خود هستیم. و باید بدانیم انتخاب های فعلی ما نیز در زندگی آینده خود و چه بسا دیگران تاثیر بسیار زیادی خواهد داشت.

با توجه به این مطالب، به نظر شما برای موفقیت در آینده و رقم زدن سرنوشت مطلوب و در نتیجه رسیدن به سعادت دنیوی و اخروی و به بیان دیگر برای گرفتن تصمیمات درست و انتخاب های خوب چه باید کرد؟.

قبل از پاسخ به این پرسش مهم بهتر است کمی به انتخاب های گذشته خود فکر کنیم. آیا تا به حال انتخابی داشته اید که سرنوشت شما را تغییر داده باشد و از انجام آن پشیمان شده باشید. چه عواقبی را به دنبال داشته است. فرض کنید شخصی که می خواهد در آزمون استخدامی برای کارخانه ای در تبریز شرکت کند، به ترمینال برود و بدون اینکه پرس و جو کند، به اشتباه سوار اتوبوسی شود که به بندر عباس می رود. به ظاهر انتخاب ناآگاهانه و ساده ای انجام داده و به راحتی می توانست با یک سوال ساده سوار اتوبوس تبریز شود، اما عواقبی که از این اتفاق به ظاهر ساده دامن گیر او می شود بسیار غم انگیز و نگران کنده است. او عمر خود را در راه بندر عباس به هدر داده و هزینه سفرش به تبریز را نیز از دست داده است. از آزمون استخدامی آن کارخانه جامانده و آن شغل ارزشمند را نیز از دست داده است. شغلی که می توانست سرنوشت او را تغییر دهد و به موفقیت های چشمگیری برساند. همه این ها را به تاثیرات روحی، روانی و سرخوردگی های ناشی از این اتفاق اضافه کنید. اتفاقی که می توانست با یک انتخاب آگاهانه به شکلی رقم بخورد که مطلوب او باشد و به موفقیت او منجر شود.

یکی از انتخاب های مهم زندگی ما انتخاب همسر است. انتخابی که می تواند در رضایت قلبی ما از زندگی مشترک موثر باشد. هیچ کس نمی تواند با کسی که قلبا دوستش ندارد سال ها زیر یک سقف مشترک زندگی کند. چه اینکه چنین زندگانی اسف باری بیشتر شبیه زنده مانی دو زندانی در یک سلول است که به اجبار در کنار هم قرار گرفته اند. عواقب انتخاب اشتباه همسر بسیار وحشتناک و غیر قابل جبران است. نارضایتی قلبی، روابط سرد، عدم رشد عاطفی و تربیت صحیح فرزندان، طلاق عاطفی، طلاق و جدایی، آسیب های اجتماعی فرزندان طلاق، آسیب های اجتماعی زنان مطلقه و مردان مجرد و بسیاری از عواقب خطرناک دیگر که همگی ناشی از یک انتخاب ناآگاهانه است. انتخابی که می تواند با به کارگیری مهارت انتخاب اگاهانه به درستی انجام شود و مزایای انتخاب صحیح را به دنبال داشته باشد. همانطور که متوجه شدید گاهی یک انتخاب فردی و شخصی، می تواند اثرات اجتماعی بسیار گسترده ای چه در جهت مثبت و چه در جهت منفی داشته باشد.

کار به اینجا ختم نمی شود. در مثال های بالا بازهم فرصت برای جبران کردن وجود دارد. با شرکت در آزمونی دیگر یا تجدید فراش با همسر متناسب شاید بتواند گذشته ها را جبران کرد، اما برخی چیزها به هیچ عنوان برگشت پذیر نیست. برای مثال عمر رفته هیچگاه باز نخواهد گشت. آنجا که ما با انتخاب اشتباه خود سبب ضایع شدن عمر گرانمایه و از بین رفتن فرصت و انرژی جوانی خویش می شویم دیگر با هیچ ترفندی نمی توانیم این اشتباه را جبران کنیم. فردی که شش یا هشت سال از عمر خود را صرف تحصیل در رشته ای کرده که نه با استعداد و علاقه او هاهنگ بوده و نه مهارت و توانمندی لازم را برای اشتغال متناسب با رشته تحصیلی اش دارد، بهای بسیار گزافی را صرف به دست آوردن چیزی کرده که به هیچ عنوان نمی تواند از آن بهره ای ببرد. و این به معنای تباه ساختن نعمتی است که خداوند به رایگان در اختیار ما قرار داده اما ارزشش با طلا نیز برابری نخواهد کرد.

از دیگر عواقب انتخاب ناآگاهانه تردید و پشیمانی در تصمیم گیری است. انتخابی که بدون مطالعه، مشورت و فکر باشد همیشه با احتمال تغییر همراه خواهد بود. کسی که بدون تحقیق در مورد گزینه های مختلف پیش رو دست به انتخاب می زند، نمی تواند از تصمیم خود دفاع کند و همیشه در گوشه ای از ذهنش به گزینه های دیگر می اندیشد. چنین فردی هیچگاه از تصمیم فعلی خود رضایت کامل را ندارد و ممکن است با اندک فشار و سختی اعتماد به نفس خود را از دست داده و تصمیمش را عوض کند. گردشگری را تصور کنید که بدون تحقیق در مورد اماکن گردشگری شهر شما یکی از آن ها را انتخاب کرده است. وقتی به آنجا می رسد و در می یابد که آن مکان با تصوری که در ذهن داشته مطابقت ندارد، فورا با خود می گوید ای کاش به مکان دیگری رفته بودم. اما دیگر فرصت آن روز را از دست داده و از موقعیت فعلی خود نیز لذت کافی را نمی برد. اما اگر قبل از عزیمت به آنجا، اماکن دیگر را بررسی کرده و دریافته بود که انتخابش بهترین انتخاب ممکن است، تردید وی از بین رفته و با اعتماد به نفس و رضایت کامل از انتخاب خود لذت می برد.

آماری در مورد کارمندان وجود دارد که می گوید ۶۰  درصد آن ها از شغلشان ناراضی اند. با کمی تامل در این آمار می توان دریافت که چرا سیستم اداری کشور تا این مقدار فشل و از کار افتاده است. کسی که شغلش را خودش انتخاب نکرده و صرفا از روی ناچاری مسئولیتی را به عهده گرفته و از انجام آن راضی نیست نه در آن شغل بازدهی مناسبی دارد و نه به رشد و پیشرفتی در آن شغل دست پیدا می کند. در مقابل اغلب کارمندانی که از شغلشان راضی هستند و به بیان دیگر آن را آگاهانه و از روی اراده خود و تحقیق و مطالعه انتخاب کرده اند، علاوه بر جلب رضایت ارباب رجوع و بازدهی بیشتر، پله های ترقی را زودتر از بقیه طی کرده و به پست های بالاتر دست پیدا می کند. پر واضح است که اگر شما رئیس یک اداره باشید و بخواهید به سفری یک هفته ای بروید کارمندی را جانشین خود قرار می دهید که از همه منظم تر است، کارش را با علاقه انجام می دهد، مراجعین از او رضایت کامل دارند و از همه مهمتر شما نیز از عملکرد او راضی هستید.

آنچه گفته شد عواقب شوم و جبران ناپذیر انتخاب ناآگاهانه بود. انتخاب هایی که ما همیشه و در هر لحظه از زندگی با آن ها سروکار داریم و هر کدامشان می توانند مسیر زندگی ما را تغییر دهند. در نتیجه می توان فواید انتخاب اگاهانه و از روی تحقیق و مطالعه را  در چند جمله خلاصه کرد.

رقم زدن آگاهانه سرنوشت (آزمون استخدامی)

جلوگیری از اتلاف عمر و انرژی (انتخاب رشته تحصیلی)

احساس اطمینان و رضایت قلبی (انتخاب همسر)

اعتماد به نفس و استواری در تصمیم (انتخاب مکان گردشگری)

رشد و پیشرفت سریع و بازدهی بیشتر (کارمندی که از شغلش راضی است)

 

حال که با عواقب ناشی از انتخاب نادرست و فواید انتخاب اگاهانه آشنا شدید، باید به این سوال مهم پاسخ داد که چگونه می توان برای دستیابی به موفقیت در آینده تحصیلی و شغلی خود در مسیر طلبگی تصمیمی آگاهانه گرفت. تصمیمی که سرنوشت ما را رقم خواهد زد. نه اینکه دست روی دست بگذاریم تا سرنوشت تصمیمی را برای ما رقم بزند.

برای مشاهده دیگر مقالات انگیزشی کلیک کنید




همه دوست دارند موفق بشوند اما فقط معدودی از افراد می دانند چگونه باید به آن برسند. به همین علت است که مثلاً در حوزه دارایی ۵ درصد مردم مالک ۷۰ درصد ثروت دنیا هستند. برای موفقیت باید بها پرداخت. همه می خواهند موفق بشوند اما فقط کسانی که تصمیم جدی دارند حاضرند بهای آن را بپردازند.

هفت روش بی نظیر برای هدف گذاری بی بدیل

هفت روش زیر کمک می کند نیروی بالقوه خود را در فرآیند هدف گذاری به کار بگیرید.

۱) قفل نیروی بالقوه تان را باز کنید

توانایی های خود را بشناسید. تصور کنید همه جور قدرتی دارید. تصور کنید با این توانایی به دنیا آمده اید که هر هدفی بگذارید به آن می رسید. حالا ببینید واقعاً دلتان می خواهد که باشید، چه داشته باشید یا چه کار کنید. نخستین گام در دستیابی به هدف این است که تمام توانایی های خود را ببینید و آن را آزاد کنید. مخترعان و مبتکران هم به همین روش پیش می روند.

۲) بدانید چه دوست دارید.

فعالیت هایی که به شما حس معنی دار و هدفمند بودن در زندگی می دهند، کدامند؟ اگر تعدادشان زیاد است مهمترین آنها را انتخاب کنید که می تواند هدف شما هم باشد. باید بدانیم چه چیزی به زندگی مان معنی می بخشد تا هدفمان را پیدا کنیم.

۳) اهمیت ذهنتان را درک کنید

با خودتان صادق باشید و ارزیابی کنید که چگونه به وضعیت کنونی خود رسیده اید. به زندگی شخصی و شغلی امروزتان نگاه کنید. درک کنید که چطور طرز فکرتان دنیای کنونی شما را خلق کرده است. ببینید چطور می توانید یا می خواهید بعضی الگوها را تغییر بدهید.

۴) مرکز توجه تان را کشف کنید

بیشتر اوقات به چه فکر می کنید یا درباره چه موضوعی حرف می زنید؟ آیا مرکز توجه تان چیزی است که آن را بیش از هدفتان نمی خواهید؟ بیشتر مردم این طوری هستند. تمرکز بر چیزی ممکن است یا به نفع آینده مان باشد یا به ضررمان. از آن استفاده خوب ببرید. اگر وقت تان را صرف فکر کردن به چیزی بکنید که آن را نمی خواهید بیشتر در آن غرق می شوید. به این نکته هوشیار باشید. تمرکز صحیح بر آنچه می خواهید راه شما را به سوی اهدافتان هموار می کند.

۵) به بهایی که باید بپردازید آگاه باشید

برای رسیدن به هدفتان چه باید بکنید؟ چقدر وقت لازم است صرف آن بکنید؟ چه مهارت هایی برای رسیدن به هدفتان دارید یا می توانید کسب کنید؟ چقدر حاضرید پول خرج آن کنید؟ هدف گذاری براساس منابعی که در اختیار دارید و امکان به کار گرفتن آنها را دارید یکی دیگر از راه های منتهی به هدف است.

۶) اعمال خود را بشناسید

یکی از روش های دستیابی به هدف این است که بدانید چه کارهایی می توانید انجام بدهید. کاری که شما بلافاصله پس از پاسخ به پرسش های بالا باید انجام بدهید، چیست؟ دستیابی به هدف نتیجه عمل کردن است. هنگامی که هدفی را تعیین کردید، بدون توجه به اینکه هدف خوب یا بدی باشد، باید ببینید چه کار می توانید بکنید. حالا چرخ را به حرکت درآورید؛ بدون تاخیر یا شک و تردید. عمل کردن انرژی جنبشی ایجاد می کند و این انرژی تاثیر بسزایی در زندگی شما دارد.

۷) قدرت تجسم را به کار بگیرید

معمولاً خودتان را چطور تصور می کنید؟ آیا می توانید این تصویر را عوض کنید؟ آدم ها معمولاً ناخودآگاه با تجسم اشتباه خود را به وضعیت فعلی شان رسانده اند. آنها خودشان را در هر وضعیت سختی که امکان دارد مجسم و براساس قانون جاذبه وضعیت های ناخوشایند را به خود جذب می کنند. این الگو را از همین الان تغییر بدهید.

چرا با وجود قدرت نامحدود و بسيار عظيم دروني انسان، درصد كمي از افراد از نعمت خوشبختي، سلامتي،شادكامي، آرامش، ثروت و … بهره مند هستند؟

چرا گروه بسيار كثيري از افراد جوامع، اين همه احساس ياس، ناكامي، عدم موفقيت، بيماري و … كرده و در نظرشان هيچ چاره و راهي براي حل مشكلاتشان وجود ندارد؟ و اصولا در موفقيت ، شادكامي و خوشبختي انسانها ، عواملي چون ‹‹ ثروت››،‹‹مليت و نژاد››، ‹‹سطح تحصيلات››،‹‹جنسيت››،‹‹مذهب››،‹‹ضريب هوشي›› و … چه نقشي بازي كرده و چقدر موثرند؟

آيا شايسته ترين و باهوش ترين انسانها لزوما آدم هاي موفقي به حساب مي آ يند يا نه؟ در نهايت ‹‹ هدف ›› چه نقشي در زندگي انسان بازي ميكند؟

نتايج حاصله ار اطلاعات و آمارهاي به دست آمده در كشورهاي مختلف و جوامع متعدد، نشان ميدهد كه تعيين اهداف شفاف، معين و پايدار، مهم ترين عامل موفقيت انسانها به حساب مي آيد. در حدود ۳ درصد افراد مختلف جوامع، داراي اهداف مشخص ، پايدار و شفاف هستند، و براي رسيدن به اهداف خود، برنامه ريزي مشخص و دقيق داشته و مصمم هستند كه با تلاش و سخت كوشي فراوان با مداومت در پايداري و مقاومت در برابر مشكلات، به موفقيتهاي شايان توجه، برسند.

۹۷ درصد بقيه افراد هر جامعه ، داراي افكار، اهداف، روياها و آرزوهاي پراكنده، مبهم، غير شفاف،و ناپيوسته بوده و همجنين فاقد برنامه ريزي دقيق و عملي براي رسيدن به اهداف پراكنده و مبهم خود هستند. در يك بررسي دقيق ۲۰ ساله دانشگاهي، نتايج حاصله نشان ميدهد كه راندمان حاصله از عملكرد گروه ۳ درصدي در تمامي موارد و موضوعات بررسي شده، از مجموع عملكرد ۹۷ درصدي ، بيشتر بوده است.

به علاوه همين افراد ۳ درصدي، خيلي بيشتر از تك تك افراد ۹۷ درصدي، از توانمندي دروني خود استفاده مينموده اند. افراد ۳ درصدي هدفمند، در مقايسه با ۹۷ درصدي غير هدفمند، از احساس رضايت ، خوشبختي، خوشبيني، سلامت جسمي و روحي بسيار بالايي برخوردار بوده اند… افراد اين گروه از نيروي تجسم و تصور خود، بيشتر بهره برداري كرده و ميل و اشتياق فراوان به آنچه ميخواستند، داشته و ميدانستند كه به كجا ميروند و فكر ميكردند كه، همه مشكلات و مسائل دنيا قابل حل هستند، و با اين تفكر، به جنگ مشكلات و نارسايي ها ميرفتند و بر آنها، غلبه ميكردند.

اينان از قدرت تصميم گيري سريع و به موقع برخوردار بوده اند و با شكار لحظه ها و موقعيتهاو انديشيدن به پيروزي ، فرصتها را به دانايي، توانايي، ثروت و خوشبختي بيشتر، تبديل ميكردند…اينان بر انديشه و تفكر خود حاكم بوده و از قدرت ذهني و توانمندي هاي دروني خود، خيلي بيشتر از ديگران استفاده ميكردند.

اينان شكست و عدم موفقيت را فقط به عنوان تجربه جديد، قبول داشتند و نتايج مثبتي را از آن برداشت ميكردند، حتي در بدترين شرايط هم، اميد به موفقيت و پيروزي را از دست نميداند.جالب است كه بدانيم كه افراد موفق و هدفمند ۳ در صدي، از ظرفيت و هوش خاص و خيلي بالا هم برخوردار نبودند.

با توجه به مراتب بالا، تلاش پشتكار مداوم در جهت رسيدن به اهداف، مهمترين عامل تشكيل دهنده كيفيت زندگي است.

بزرگترين پاداشها به كساني تعلق ميگيرد كه براي رسيدن به اهداف، دست از تلاش بي وقفه خود، برنداشته و وظايف و كارهاي مربوطه را با عشق، شور و شوق و اشتياق انجام ميدهند و ميدانند هيچ شاهكاري و هيچ عظمتي بدون هدف بزرگ و بدون عشق و علاقه شديد، بوجود نمي آيد؛ بعلاوه، با مقاومت در برابر مشكلات، استعدادهاي انساني شكوفا شده، توانمندي هايش بيشتر ميگردد.

با وجود اين همه سودمندي، چرا اكثر مردم از هدف گذاري و تعيين اهداف شفاف رويگردان هستند؟

ترس ( ترس از شكست–ترس از طرد شدن–ترس از تغيير ) و نبودن آموزشهاي لازم جهت انتخاب اهداف آگاهانه، و عدم آگاهي اكثريت مردم به اثرات فوق العاده اي كه از انتخاب هدف حاصل ميشود!

۱٫ ترس : ترسها و ترديد ها ، ذهني بوده و بازدارنده هستند و يكي از بزرگترين دشمنان بشر بحساب مي آيند. ترس ، بازتاب افكار منفي ماست ، ترس سرمنشا تمام امراض ، ناكاميها و شكستهاست. علت پاره اي از ترسها و ترديد ها ، مربوط مي شود به كمبود اعتماد به نفس ، كه در نتيجه، خود را كوچك و حقير ميشماريم و باور داريم كه آدم لايقي نيستيم و از عهده كاري كه در پيش رو داريم برنمي آييم، از سويي ديگر، به علت عدم خودباوري، ديگران را خيلي بالاتر، قويتر، و بزرگتر از آنچه هستند تصور ميكنيم.

ريشه ترس در نزد انسانها ، برميگردد به دوران اوليه كودكي ، والدين ندانسته و ناآگاهانه ، باورها و ديدگاههاي ناثواب، ناهنجار و منفي خود از قبيل : احساس ترس، ترديد، شكست، نالايقي و بي عرضگي و … را به كودكانشان منتقل ميسازند. در حقيقت فيلتري سياه و زيان آور در ذهن فرزندان خود نصب مي كنند كه از هر حادثه كه رخ دهد، برداشت منفي نمايند.

مادران و پدران، كه خود قرباني افكار ناهنجار والدين خويش بوده اند، فرزندان خود را قرباني افكار و انديشه هاي منفي و نا ثواب خويش مي كنند.

ترس از شكست : بسياري از انسانها ؛ از ترس شكست خوردن و تحت تاثير افكار منفي خود نمي توانند كارهاي جديد و سازنده و بزرگي را شروع كنند و يا در صورت بروز مشكلات ، كار را نيمه تمام رها ميسازند، در حقيقت از ترس شكست و ناكامي ، با انجام ندادن كار مثبت، عملا شكست را قبول دارند و در گرداب افكار حقير و كوچك خود ، مي چرخند و دور ميزنند!ترس از طرد شدن : جاي شگفتي است كه گروه كثيري از انسانها ، از ترس طرد شدن از طرف دوستان و آشنايان، از موقعيت ها و پيروزي هايي كه در انتظارشان است، چشم مي پوشند. و بدون اطلاع از نتايج و عوارض آن ، سعي ميكنند، هر طور و به هر قيمتي كه شده مورد تاييد اطرافيان خود باشند. اصولا كساني كه از اعتماد به نفس كافي برخوردار نبوده و خود را باور نداشته باشند، رضايت خويش را در تاييد اطرافيان جستجو ميكنند. برعكس، افرادي كه از اعتماد به نفس بالايي برخوردار بوده و خود را باور داشته باشند، و احساس كنند كه داراي پيام و رسالتي هستند، انرژي خود را براي رسيدن پيام خود بكار ميبرند. و از طرد و رانده شدن از طرف ديگران هم باكي ندارند.

ترس از تغيير : اصولا عادتها ، زندگي كردن را براي انسانها سهل و آسان ميسازد، چرا كه براي هر كار كوچك و بزرگ تكراري ، لازم نيست فكر كرده و انرژي زيادي مصرف شود. ولي وقتي با يك يا چند مورد و پديده تازه مواجه شويم كه با باورهايمان متفاوت باشند و يا اگر بخواهيم در خود و يا ديگري تغييراتي صورت پذيرد، در ابتدا و به طور طبيعي همه در مقابل تغييرات مقاومت ميكنند، چون تغيير ، دردناك و مشكل تر از عدم تغيير است و اگر انگيزه تغيير قوي باشد ، عده اي با گفتگو ، بحث و استدلال با خود و ديگران و با تكرار فلان عمل و يا تكرار آن در ذهن، دست از مقاومت برداشته و تغيير را مي پذيرند، دلي گروهي ديگر ، با داشتن ذهني بسته ، از اينكه در باورهايشان و در نتيجه، در تفكرات، در عادات و … در رفتارشان تغييرات بدهند، به شدت ميترسند و در برابر هر گونه تغيير هم به شدت مقاومت مي كنند.

با توجه به اينكه ، ترس بازدارنده بوده و مانع از هر حركت و انديشه نو ميگردد ، لذا براي دستيابي به اهداف خويش و موفق شدن در امور جاري زندگي ، لازم است علل بيماري ترس كه اكثرا به دوران ۵ ساله كودكي برميگردد، توسط متخصصين امر ريشه يابي گردد. با توجه به اينكه ميل به دانستن و عشق به آموختن نيازي است مقدس، لذا وقتي ترس ، بر اركان تصميم گيري هاي شخص حاكم گردد ديگر ميل و اشتياق به يادگيري به تدريج به تحليل رفته و به حداقل ممكن ميرسد، كه خود نشان آن است كه شخص مشكل دارد و ميبايست به رفع بيماري خود اقدام نمايد.

۲٫ نبود آموزشهاي لازم جهت انتخاب آگاهانه : به ويژه عدم آگاهي از اثرات و نتايج فوق العاده اي كه از انتخاب و گزينش اهداف شفاف و صحيح بدست مي آيد و زندگي انسان را دگرگون ميسازد. به طور كلي ، اگر بخواهيم در نحوه تلقي احساسات و عواطفمان ( از جمله ترس ) تغييراتي بدهيم ، اين عمل از طريق آموزش امكانپذير ميباشد.

در هدف گذاري آگاهانه و صحيح ، موارد زير مورد دقت قرار ميگيرند :

۱) هدف مثبت باشد.

۲) هدف قابل اندازه گيري باشد.

۳)هدف با احساسات پنج گانه ما درآميزد.

۴) هدف به نفع خود و ديگران و جامعه باشد.

۵) هدف قابل تقسيم به اهداف كوچكتر باشد.

۶) اهداف مدون و نوشته باشند.

۷)حصول به هدف موكول به ديگران نباشد.

۸) استفاده از تجارب انسانهاي موفق در هدف گذاري .

۹)مدل و الگو قرار دادن افرادي كه موفق هستند.

۱۰) فاش نكردن اهداف بزرگ و مهم خود به ديگران.

۱۱) مراقبت و نظارت بر مسير هدف امكان پذير باشد.

۱۲) امكان تصحيح مسير و ايجاد نرمش و انعطاف پذيري.

۱۳) دور ساختن افكار منفي از خود در برنامه ريزي و تعيين هدف.

اهداف انسان در زندگی را به چهار جنبه می توان تقسیم کرد :

– اهداف جسمانی (ورزش،تغذیه،مدیریت فشارها)-

اهداف ذهنی (مطالعه،تجسم خلاق،برنامه ریزی،نوشتن)

– اهداف اجتماعی و عاطفی (خدمت،همدلی،ایجاد سینرژی، احساس ایمنی فطری)-

اهداف معنوی (تعین ارزشها و تعهدات،مطالعه و مراقبه)اهداف خود را در این چهار جهت باید مشخص کنیم . لازم به توضیح است که تحقق هر یک از اهداف در یک زمینه در تحقق اهداف در زمینه های دیگر هم موثر خواهد بود .

اهداف جسمانی : آیا هر روز ورزش صبحگاهی انجام می دهید ؟ آیا در زمینه خاص ورزشی مهارت دارید ؟ چه غذاهایی مصرف می کنید ؟ آیا برنامه غذایی خاصی برای خود دارید ؟ در مقابل استرس ها چه عکس العملی دارید ؟ آیا به سلامت خود اهمیت می دهید ؟ و ….چرا اهداف جسمانی خود را تعین می کنیم ؟

برای اینکه بتوانیم از تواناییهای خود بیشترین بهره را ببریم باید از سلامت کاملی بر خوردار باشیم . چون جسم ذهن را کنترل می کند و ذهن هم می تواند جسم را کنترل کند . آنتونی رابینز در کتاب موفقیت نامحدود خود اینطور بیان می کند: حالت نشستن ،نوع نگاه کردن ،نحوه راه رفتن ،لحن حرف زدن ،روش غذا خوردن و… هر شخص در هر لحظه نشان دهنده احساس ، فکر و نگرش آن شخص در آن زمان می باشد . قطعا کسی نمی خواهد تن ناسالمی داشته باشند . و هر کسی دوست دارد از تناسب اندام مناسبی برخوردار بوده و صورت ظاهری جذابی داشته باشد . برای دستیابی به این موارد داشتن اهداف کوتاه و بلند (جسمانی) از بدیهیات خواهد بود.

اهداف جسمانی می تواند شامل مواردی مانند : ورزش صبحگاهی – خوردن صبحانه خوب – رژیم غذایی مناسب – جلوگیری از استرس – ورزش به صورت حرفه ای در رشته ای خاص و….که باید برای هر یک از این موارد برنامه مشخصی داشته باشیم . و همه این موارد میتوانند سبب شوند که از نظر جسمی یک فرد در شرایط ایده ال قرار گیرد .اهداف ذهنی : در مورد تواناییهای ذهن چه می دانید ؟ از چند درصد تواناییهای جسمی خود استفاده می کنید ؟ چه کاری از عهده ذهن بر می آید ؟ فرق بین نیوتن و یک فرد معمولی چیست ؟

برای افزایش کارایی ذهن چه اهدافی باید داشته باشیم ؟ ذهن انسان همواره در حال دریافت اطلاعات جدید می باشد و در عین حال برخی از اطلاعات موجود در ذهن فراموش می شوند . افراد موفق می دانند چه چیزهایی را فراموش کنند و چه چیزهایی را نگه دارند  و این عادت مردان موفق شده است .لازم به توضیح است که ذهن قویترین ابزاری است که خداوند در اختیار بشر قرار داده پس اگر کسی نداند از این ابزار چطور استفاده کند ، بزرگترین اشتباه زندگی خود را مرتکب شده است . انشتین فقط از ۵% توانایی ذهن خود استفاده کرد !!!

اهداف ذهنی می تواند شامل مواردی مانند : مطالعه کتاب در موارد مختلف – ورزشهای ذهنی – تحقیق و تحصیل در زمینه خاص – تجسم خلاق – آشنایی با علوم جدید و…. که طبق برنامه منظم قابل دستیابی باشند . که داشتن این گونه برنامه ها باعث ارتقا ذهن می شود .

اهداف اجتماعی و عاطفی : انسان در جامعه ای زندگی می کند که هر کاری بخواهد انجام دهد به نحوی با افراد جامعه سر کار خواهد داشت . یکی از خصوصیات افراد موفق داشتن روابط اجتماعی خوب و سازنده است و کسی که دارای روابط اجتماعی موثر است از احترام خاصی برخوردار است . پس منطقی خواهد بود که همه افراد در بهبود این زمینه نهایت تلاش خود را بکنند و برای آن برنامه ریزی مناسب داشته باشند .اهداف اجتماعی می تواند شامل مواردی مانند : سرمایه گذاری عاطفی روی روابط – تشکیل خانواده – شرکت در انجمن های و تشکلهای مختلف – ایجاد یک رابطه جدید و…. که باید در بر نامه هر شخص قرار گیرد تا هر فرد بتواند از موقعیت اجتماعی خود به بهترین نحو استفاده کند .

اهداف معنوی : شامل مواردی که برای پرورش روح بشر مورد استفاده قرار می گیرند . چرا که انسان موجودی است که از جسم و روح تشکیل شده و ارتقا در یک بعد قطعا برای انسان ارضا کننده نخواهد بود.اهداف معنوی می تواند شامل مواردی مانند : مطالعه در زمینه ادیان و مذاهب – درک حقایق – عبادت – دعا – کمک به همنوع – مبارزه با نفس و….. که برای دستیابی به یک موقعیت معنوی مناسب باید در نظر گرفته شوند . در این مورد می توانید با افراد موفق مشورت کنید یا زندگینامه بزرگان را مطالعه کنید و جایگاه آن را در زندگی پیدا کنید .

اصول موارد تغییر نا پذیری که در همه جای دنیا از طرف همه مردم دنیا ، جز جدایی نا پذیر یک زندگی درست هستند . و همیشه به عنوان راهنما عمل می کنند . مواردی مانند صداقت – راستگویی – متعهد بودن و…. که در همه جای دنیا به عنوان اصول اولیه انسان بودن مورد قبول هستند . به عنوان مثال درهیچ جای دنیا فردی را پیدا نمی کنیم که دروغ را پسندیده بداند . افراد موفق هیچ زمانی اصول را زیر پا نمی گذارند .

ارزشها قابل تغییر و بهبود هستند . و بر حسب افراد و جوامع مختلف فرق می کنند . در اصل موفقیت برای هر فردی بر اساس ارزشهایی که هر شخص برای خود تعین کرده سنجیده می شود . به عنوان مثال در یک مقطع زمانی موفقیت برای فردی در داشتن زندگی بدون دغدغه و آرام خلاصه شده است ، بنابراین این شخص برای دستیابی به این زندگی تلاش می کند . این چیزیست که ثابت نمی ماند و برای همون فرد ممکن است در زمان دیگری تغییر کند . برای پی بردن به این قضیه به ارزشهایی که قبلا داشتید و ارزشهایی که الان دارید توجه کنید . چه نتیجه ای می توان گرفت ؟

انعطاف پذیری

انعطاف پذیری یکی دیگر از خصوصیات برجسته افراد موفق است . انعطاف پذیری یعنی اینکه بتوانیم در شرایط مختلف به بهترین نحو عمل کنیم . مواردی از قبیل تغییر- قبول اشتباهات و اصلاح آنها – انتقاد پذیری و… که در روند رشد افراد خیلی مفید خواهد بود . همانطور كه قبلا گفته شد اهداف هر شخص موتور محركه و سوخت و انگيزه آن فرد است و مثل يك كليد(Push Buttom) جهت روشن كردن موتور هر فرد استفاده ميشود. اهداف افراد در واقع دلايل ورود افراد به اين تجارت ميباشد. و هر فرد در بدو ورود به اين تجارت داراي انگيزه هاي كافي جهت انرژي و وقت گذاشتن براي تجارت نيست .

با تعيين كردن اهداف افراد ميتوان انگيزه هاي كافي جهت تلاش و كوشش در اين تجارت در ايشان ايجاد نمود. افراد در بدو ورود به اعتبار شما وارد اين تجارت ميشوند و زياد به اهداف خود فكر نميكنند و زمان زيادي را به اين كار اختصاص نميدهند در واقع فلش اعتماد اين افراد در بدو ورود به سمت شماست. با تعيين اهداف آنها و با به حركت درآوردن موتور محركه آنها فلش اعتماد افراد از سمت شما به سمت اين تجارت تغيير جهت ميدهد. در ابتداي ورود افراد به اين تجارت، اهدافشان به صورت يك روياي مبهم و نامشخص(Dream) ميباشد.

يكي از كارهاي مهم در اين تجارت تبديل Dream افراد به Vision است. Vision يعني تصوير ذهني دقيق داشتن راجع به خواسته ها و اهداف با كليه جزئيات آن. تبديل Dream به Vision در افراد يك مرتبه و سريع صورت نميگيرد. بلكه اين كار, آرام آرام انجام ميپذيرد. هر چه Vision افراد بالاتر رود و اهداف ايشان با جزئيات بيشتري مشخص شود ، آن اهداف در ذهنشان بيشتر به باور ميرسد و با بالا رفتن باور افراد نسبت به اهداف ، ارزش آنها پررنگتر و بيشتر ميشود و با بالا رفتن ارزش اهداف انگيزه كار بيشتر شده و در نتيجه افراد ، زمان بيشتري صرف رسيدن به آنها خواهند كرد. Vision مرحله به مرحله افزايش پيدا ميكند و نبايد در رسيدن به آن عجله كرد. واقع Vision افراد ، رگ خواب افراد و نقطه تحريك او جهت حرمت در اين تجارت ميباشد.

Vision افراد در واقع راه غلبه بر ياس و نا اميدي آنها است و بايد بدانيم كه در مواقع نا اميدي و ياس ، اين اهداف هستند كه با يادآوري آنها مجدد اميد پيدا خواهد شد و ميتوان بر نااميدي غلبه كرد. يكي از نكات بسيار مهم در مورد اين اهداف اين است كه ميبايست براي هر فرد ، منطقي و مستدل باشند. هر چه دليل يك هدف ، منطقي تر و محكمتر باشد ، خود هدف نيز منطقي تر و محكم تر مي باشد. در نتيجه تاثير و نيروي بيشتري به انسان وارد خواهد كرد. اگر اهداف را همچون سطح يك ميز فرض كنيم ، دلايل اهداف مانند پايه هاي نگهدارنده آن ميز ميباشند.

مثال: از شهر A به شهر B رفتن: اگر شما قصد رفتن از شهر A به شهر B را داشتيد و كسي به شما بگويد كه من ميتوانم راهي را به شما پيشنهاد كنم كه سريعا از شهر A به شهر B برويد ، شما حتماً اين پيشنهاد را از او قبول خواهيد كرد. ولي اگر هدفي در شهر B نداشته باشيد و اصلا قصد رفتن به شهر B را نداشته باشيد ، پيشنهاد مطرح شده اثري بر روي شما نخواهد گذاشت .

يكي از روشهاي ديگر بزرگ كردن و خوب جلوه دادن شهر B ارائه مزيتهاي رسيدن به شهر B براي شما است. در آن صورت ، انگيزه هاي شما براي حركت از شهر A به شهر B افزايش پيدا خواهد كرد.

شرايط تغيير دادن يك نفر شامل موارد ذيل است :

۱- شناخت فلات تغييرات شخص: يعني شناخت همان باورها و عادات محدود كننده شخص.

۲- جايگزيني: يعني جايگزين كردن باور و عادت درست با باورها و عادات محدود كننده.

۳- شرطي سازي: يعني تعهد به خود دادن جهت انجام دقيق كارها. مثلا اگر مسواك نزنم شبها خوابم نميبرد.در اين تجارت منظور از هدف در واقع اهداف SMART ميباشد.

به اهدافي SMART ميگويند كه داراي پنج ويژگي زير باشد:

الف- Specific: يعني كلي نباشند و شخصي و مربوط به خود شخص باشند.

ب- Measurable: يعني قابل قيمت گذاري و اندازه گیری باشند.

ج- Achievable: يعني دستيافتني باشند.

د- Resonable & Realistic: يعني موجه و معقول و واقعي باشند.

ه- Time Bound: يعني زمانبندي شده باشند.

يك قانون مهم: قانون ۵۰-۵۰:

يعني اهداف نبايد آنقدر كوچك باشد كه رسيدن به آنها بي معني باشد و يا آنقدر بزرگ كه هيچگاه به آنها نرسيم يا رسيدن به آنها زمان بسيار طولاني سپري كنيم. يكي از بهترين روشها براي تعيين اهداف ديگران و بالابردن Vision اهداف ،Share كردن اهداف با خود ايشان است. وقتي كه اهداف خود را براي ديگران باز گو ميكنيم ، سبب ميشويم كه اهداف ديگران نيز بيرون كشيده شود. و ايشان نيز جرات بيان اهداف خود را با ما پيدا كنند.

مزيت Share كردن اهداف خود با دايركتها :

۱- باعث از بين رفتن ترس از خواستن اهداف بزرگ در آنها ميشود.
۲- سبب بيرون كشيدن اهداف ايشان و بالارفتن Vision آنها ميشود.يكي از بهترين روشها جهت تبديل Dream افراد به Vision ، نوشتن اهداف به روي كاغذ ميباشد.

دلايل نوشتن اهداف به روي كاغذ :

۱- اهداف از Dream تبديل به Vision ميشود و در ذهن ما تثبيت ميگردد.
۲- با نوشتن اهداف ، قدرت تغيير و Upgrade كردن آن اهداف در ذهن ما به وجود مي آيد و ما ميتوانيم اهداف جديتري جايگزين آنها بكنيم.

۳- پس از نوشتن اهداف ، انسان نسبت به آنها تعهد پيدا ميكند. بدينگونه كه با نوشتن اهداف و تعيين جزئيات آنها و تكرار آنها در ذهن ، ايمان به آن اهداف در ذهن ما به وجود آمده و با ايمان آوردن به اهداف خود در ما نيروي دروني و انگيزه جهت رسيدن به آن ايجاد ميشود “تواناييهاي يك فرد بي هدف همچون قدرت بمب اتم در دست يك كودك بي اطلاع مي باشد”

قوانين نوشتن اهداف:

۱- اهداف بايد با بيشترين جزئيات و مشخصات نوشته شود.

۲- زمانبندي و تعيين اهداف به كوتاه مدت و بلند مدت: با اين كار هنگام رسيدن به اهداف كوتاه مدت احساس ميكنيم كه مسير طي شده درست است و انگيزه و انرژي ادامه مسير افزايش پيدا ميكند.
۳- قانون ۵۰-۵۰ در نوشتن اهداف رعايت شود(نه آنقدر كوچك و بي ارزش و نه آنقدر بزرگ و دست نيافتني)

۴- سعي كنيم كه در اهداف خود ، ديگران را نيز سهيم كنيم. مثلا به كسي صد در صد قول دهيم كه تا ۶ ماه ديگر براي او ماشين و يا وسيله خاصي را تهيه خواهيم كرد. اديسون قبل از هر اختراع قول آن را در يك زمان مشخص به مردم مي داد.

نكته: هنگام نوشتن اهداف بايد روي آنها تمركز و فوكوس كرد و از پرداختن به مسائل غير مرتبط پرهيز كنيم.

فوايد ديگري از نوشتن اهداف :

– اهداف به زندگي جهت ميدهند .

– قابليت زمانبندي پيدا ميكند . – هزينه رسيدن به آنها را ميتوان تخمين زد .

– موانع احتمالي را ميتوان حدس زد و برطرف نمود .

– بهترين مسير براي رسيدن به هدف كشف ميشود .

– نيرو و انگيزه دروني بسيار قوي جهت حركت به سمت هدف در انسان ايجاد ميشود.

مطالب بالا برگرفته از کتاب: موفقیت نا محدود اثر:آنتونی رابینز و هفت عادت مردمان موثر اثر: استیفن کاوی می باشد. لذا براي دستيابي سريع به اهداف مورد نظر مي بايست آنها را بنويسيم.شبها قبل از خواب و صبح ها قبل از ترك رختخواب ، حتي در طول روز آنها را براي خود بخوانيم، دائما به ضمير ناخودآگاه سيگنال و علامت بدهيم.

****

بهترین متد هدفگذاری و برنامه ریزی (مورد استفاده افراد حرفه ای و موفق دنیا)

پروژه سوخت جتجولای ۲۲, ۲۰۱۵ ۴

یک زندگیِ بدون هدف را مجسم کنید :

شما صبح از خواب بیدار میشوید، صبحانه میخورید، کار میکنید، به خانه برمیگردید و میخوابید… زندگی شما معنایش را گم میکند و شما کم کم در پرتوی روزمرگی زندگی تان را ادامه میدهید.

یک زندگی بدون هدف،

زندگی کردن بدون معنا است

همانطور که در مقالات پیشین (لوگوتراپی) خواندید، وجود معــنا در زندگی باعث میشود شما سختی های زندگی را تحمل کنید.

برای مثال، شما تا زمانی که یک هدف بزرگ مانند خرید اتومبیل رویایی تان را نداشته باشید، به سختی خواهید توانست تلاشِ سخت، بیخوابی و فعالیت بیشتر را برای رسیدن به خواسته تان تحمل کنید. در واقع معنا در زندگی، باعث میشود شما در سخت ترین شرایط بتوانید لبخندی از رضایت بزنید و به پیش بتازید.

افراد موفق دنیا به قدرت این چرخه پی برده اند.

به همین دلیل است که کارآفرینان بزرگ بیش از دیگران کار میکنند و بیش از دیگران تفریح میکنند !

چرخه ای که باعث میشود آنها تلاش سخت و خستگی را پشت سربگذرانند به شرح زیر است :

هدف -> معنا -> برنامه -> تلاش -> نتیجه

اکثرمان میدانیم که داشتن هدف در زندگی مهم است، اما تا به حال کمتر به این موضوع فکر کردیم که چرا مهم است؟ در اصل هدف نقطه شروع چرخه بین آنچه در ذهن تان میبینید تا آنچه در دنیای واقعی بدست می آورید است.

برای همین منظور ما در شروع سال هدفگذاری میکنیم : امسال تا پایان تاریخ X درآمدم Y میشود

اما رسیدن به آن سخت میشود، زیرا :

نمیدانیم چطور به آن باید برسیم؟

چطور باید پیش برویم؟

اولین و مهمترین کاری که باید انجام دهیم چیست؟

و …

درست در همین زمان است که چیزی جادویی مانند برنامه نیاز داریم !

برنامه ریزی برای هدف دقیقا مانند تعیین مقصد (هدف) و انتخاب مسیر (برنامه ریزی) برای رسیدن به آن است. شما تا زمانی که ندانید از کدام مسیر حرکت کنید نخواهید توانست به هدف تان برسید.

ویکتور هوگو

اکثر اوقات که به اهدافمان نمی رسیم به دو دلیل عمده زیر است :

عدم آگاهی از هدفگذاری صحیح

عدم آگاهی از برنامه ریزی صحیح

برای همین منظور ما در این مقاله میخواهیم بهترین متد هدفگذاری و برنامه ریزی دنیا که توسط افراد حرفه ای و موفق دنیا استفاده میشود را به شما آموزش دهیم و نحوه استفاده از آن را برای شما شرح دهیم.

شما در این مقاله میخوانید اهداف باید به چه روشی تعیین شوند و چطور برای رسیدن به آنها به شیوه اصولی برنامه ریزی کنید. شما پس از خواندن این مقاله قادر خواهید بود :

اهداف صحیحی انتخاب کنید

اهداف تان را به شیوه اصولی و حرفه ای دنبال کنید و آنها را یکی پس از دیگری بدست آورید

اعتماد به نفس تان از طریق موفقیت هایتان افزایش پیدا کند

اهداف بزرگتری را انتخاب کنید

برای رسیدن به اهداف بزرگتر برنامه ریزی و تلاش کنید

و …

حاضرید برای یکبار برای همیشه بهترین و معتبرترین شیوه هدفگذاری و برنامه ریزی دنیا را یادبگیرید؟ پس شروع کنید…

احتمالا نام دستگاه GPS را شنیده اید.

این دستگاه در واقع یک دستگاه موقعیت یاب است. یعنی اینکه اگر شما این دستگاه را داشته باشید، در هرکجا که باشید به شما نشان میدهد دقیقا در چه موقعیت جغرافیایی قرار دارید و فاصله شما تا رسیدن به نقطه ای که میخواهید برسید چقدر است؟ و آیا مسیری که انتخاب کردید شما را به آن نقطه نزدیک میکند یا دور؟

اهدافِ ما نیز، مانند GPS هستند؛ GPS یعنی Goal,Plan,Success (هدف، برنامه ریزی، موفقیت) شما با در دست داشتن این GPS قادر خواهید بود ثانیه به ثانیه خودتان را با جایی که قرار است باشید مقایسه کنید و ببینید آیا در حال پیشرفت هستید یا پسرفت؟

یک مثال کاربردی برای اینکه برای همیشه اهمیت هدف و برنامه ریزی در ذهن تان حک شود؛

برای موفقیت در برنامه ریزی تان نیاز به این سه استراتژی الف، ب و ج دارید

یک برنامه روزانه برای پیشروی به سمت موفقیت – جومبا ۵

چطور به صورت برنامه ریزی شده آنچه را که در زندگی میخواهیم بدست آوریم؟ نیاز به این نقشه راه دارید

لوگوتراپی – تنها راه موفقیت در کار و زندگی که توسط مردی با ۲۹ مدرک دکترای افتخاری کشف شده

به کمک قانون ۹۰-۱۰-۱۰ اهدفتان را بدون کمترین خستگی بدست آورید

قهرمانان المپیک چرا ورزش نمیکنند؟

۵ قانون برای اینکه خودتان را برای موفقیت آماده کنید

آیا به این موضوع فکر کردهاید که در یک بازۀ زمانی ۳ ساله میخواهید چه کاری انجام دهید؟

آیا اکنون که سر کار هستید دربارۀ هدف اصلی خود شفاف و قاطع هستید؟

آیا میدانید که در پایان امروز میخواهید چه چیزی را بدست آورید؟

اگر میخواهید موفق شوید، نیاز به تعیین هدف دارید. شما بدون هدف، فاقد تمرکز و جهت¬گیری خواهید بود.

تعیین هدف، نه تنها به شما اجازه میدهد که مسیر زندگی خود را کنترل کنید، بلکه معیاری برای تعیین اینکه آیا واقعاً موفق هستید یا خیر برایتان فراهم میآورد.

به این موضوع فکر کنید: اگر یکی از اهداف شما کسب ثروت باشد، داشتن ۱۰۰ میلیون تومان در بانک، نشانهای از موفقیت است. اگر هدف شما انجام فعالیتهای خیریه باشد، بنابراین، نگهداشتن پول با نحوۀ تعریف شما از موفقیت در تضاد خواهد بود.

برای رسیدن به اهدافتان بایستی بدانید که چگونه آنها را تعیین کنید. شما نمیتوانید به سادگی بگویید که “من میخواهم” و انتظار رخ دادنِ آن را داشته باشید. تعیین هدف، فرایندی است که با توجهات دقیق راجع به اینکه چه چیزهایی را میخواهید بدست آورید آغاز میشود و با انجام کارهای سخت پایان میپذیرد. در این میان، گامهای تعریف شده ای وجود دارند که فراتر از مشخصههای هر هدف هستند. دانستن این گامها به شما اجازه خواهد داد که اهداف خود برنامه ریزی کنید.

در اینجا به ۵ قانون طلایی برای تعیین اهداف میپردازم:

  1. اهدافی را تعیین کنید که به شما انگیزه بدهد

زمانی که اهدافتان را تعیین میکنید، باید آنها به شما انگیزه بدهند: این یعنی اطمینان از اینکه این اهداف برای شما مهم هستند و دستیابی به آنها برای شما ارزشمند است. اگر شما علاقۀ کمی به نتیجه داشته باشید، پس شانس شما در تلاش برای به حقیقت پیوستن آنها بسیار کم است. انگیزه، کلیدی برای دستیابی به اهداف است.

اهدافی را تعیین کنید که بالاترین اولویت را در زندگی شما داشته باشند. بدون این نوع تمرکز، شما میتوانید به اهداف زیادی دست یابید، اهدافی که زمان کمی را صرف آنها کرده اید. دستیابی به هدف نیازمند تعهد است، پس برای افزایش احتمال موفقیت، نیاز به حس اضطرار و داشتن ِنگرشِ “باید این را انجام دهم” دارید. زمانی که این نگرش و احساس را نداشته باشید، این امر باعث میشود تا تحقق هدف را به تاخیر بیاندازید. این کار موجب سرخوردگی و ناامیدی شما میشوند و احساس پوچی به شما دست میدهد که هیجان و انگیزه شما را کم میکند و ممکن است به این نقطه برسید که “هیچ کاری نمیتوانم انجام دهم یا در هیچ کاری نمیتوانم موفق شوم”.

نکته:

برای اطمینان از اینکه هدفتان، به شما انگیزه میدهد، بنویسید که چرا این هدف برای شما ارزشمند و مهم است. از خودتان بپرسید که “اگر بخواهم هدفم را با دیگران سهیم کنیم، باید به آنها چه بگویم تا آنها را متقاعد کنم که هدفم ارزشمند است؟” اگر به خودتان شک دارید یا دچار فقدان اطمینان به تواناییتان برای تحقق هدفتان هستید، میتوانید از این عبارت برانگیزاننده برای کمک به خود استفاده کنید.

  1. اهداف SMART را تعیین کنید.

ممکن است واژه SMART را شنیده باشید. اما آیا این قانون را بکار گرفتهاید؟ حقیقت این است که اهداف بایستی نیرومند باشند، آنها بایستی طوری طراحی شوند که SMART باشند. SMART مخفف کلمات زیر است:

 مشخص و صریح

 قابل اندازه گیری

 قابل دستیابی

 متناسب

 مقید به زمان

اهداف خود را صریح و مشخص تعیین کنید

اهداف شما بایستی واضح و خوب تعریف شده باشد. اهداف عمومی و مبهم مفید نیستند، زیرا برای شما جهتگیری کافی را فراهم نمی آورند. بخاطر داشته باشید که به اهداف نیاز دارید تا راه را به شما نشان دهند. تا جایی که می توانید اهداف خود را دقیق تعریف کنید.

اهداف خود را قابل اندازه گیری تعیین کنید.

تاریخ ها، مقادیر دقیق و غیره را در اهداف خود وارد کنید با این کار می توانید درجه موفقیت خود را اندازه بگیرید. اگر اهداف شما بدین صورت تعریف شود: “کاهش هزینه ها”؛ اگر در بازۀ زمانی یک ماهه یک درصد کاهش داشته باشید یا در بازۀ زمانی دوساله ۱۰ درصد کاهش داشته باشید، چگونه می فهمید چه زمانی موفق شده اید؟ بدون داشتن روشی دقیق برای اندازه گیری موفقیت، لحظه  و زمانی که به موفقیت واقعی دست می یابید را از دست می دهید.

اهداف خود را دست یافتنی تعیین کنید.

از این موضوع اطمینان حاصل کنید که دستیابی به اهدافتان امکان پذیر است. اگر هدفی را تعیین کنید که هیچ امیدی به تحقق آن ندارید، روحیه خود را از دست می دهید و اعتماد به نفستان از بین می رود.

از بیان اهداف ساده خودداری کنید. رسیدن به هدفی که مجبور نباشید برای آن سخت کار کنید می تواند در بهترین حالت، ناامیدکننده باشد و باعث شود که شما در تعیین اهداف بعدی که ممکن است خطر عدم تحقق را بدنبال داشته باشد بترسید. با تعیین اهداف واقعی اما چالش برانگیز، به تعادل مورد نیازتان می رسید. اهداف مختلفی وجود دارند که شما را وادار به تلاش می کنند و بیشترین خشنودی شخصی را برایتان به ارمغان می آورند.

اهداف خود را متناسب تعیین کنید.

اهداف بایستی متناسب با جهت زندگی و شغل شما باشد. با اتخاذ اهدافی در این راستا، تمرکز خود را برای پیشرفت و رسیدن به خواسته هایتان افزایش خواهید داد. تعیین اهداف پراکنده و ناسازگار باعث می شود که زمان و زندگی خود را هدر دهید.

اهدافتان را مقید به زمان تعیین کنید.

اهداف شما باید مهلت داشته باشند. یعنی بدانید که چه زمانی می خواهید موفقیت خود را جشن بگیرید. زمانی که شما در یک بازۀ زمانی کار می کنید، حس اضطرار شما افزایش می یابد و تحقق پذیری هدفتان سریعتر می شود.

  1. اهداف خود را بنویسید

نوشتن یک هدف، آنرا واقعی و ملموس میکند. با نوشتن، دیگر هیچ بهانه ای برای فراموش کردن آن ندارید. هنگامی که می نویسید، از کلمه “می خواهم” بجای “دوست دارم” یا “می بایست” استفاده کنید. مثلاً، امسال “می خواهم هزینه های عملیاتی را تا ۱۰ درصد کاهش دهم”، نه اینکه “دوست دارم هزینه های عملیاتی را تا ۱۰ درصد کاهش دهم”. اولین عبارت، قدرت دارد و شما می توانید خودتان را در حال کاهش هزینه ها ببینید. عبارت دوم فاقد انگیزه هست و اگر از کار خود منحرف شوید، این عبارت بهانه ای به دست شما می دهد.

نکته ۱:

عبارت هدف خود را مثبت بیان کنید. اگر بخواهید نرخ نگهداری خود را بهبود ببخشید بگویید “میخواهم تمامی کارکنان موجود را برای سه ماه آتی نگه دارم” بجای اینکه بگویید “میخواهم نرخ نقل و انتقال کارکنان را کاهش دهم”. اولین جمله، برانگیزاننده است، جمله دوم شامل شرط خروج است که اگر برخی از کارکنان کار را ترک کنند، به شما اجازه موفقیت میدهد.

نکته ۲:

اگر از یک لیست کارهای لازم استفاده میکنید، الگویی برای این لیست تهیه کنید که اهداف شما در بالای آن قرار داشته باشد. اگر از یک برنامه عمل استفاده میکنید، اهداف شما بایستی در بالای فهرستی کاری شما قرار بگیرد.

اهدافتان را در مکان های قابل رویت بچسبانید تا هر روز به یاد خودتان بیاورید که تمایل به انجام چه کاری دارید. آنها را بعنوان یک یادآوری کنندۀ همیشگی، روی دیوارها، میز، مانیتور، آینه حمام یا درب یخچال بچسبانید.

  1. یک برنامه ی عمل ایجاد کنید

این قدم غالباً در فرایند تعیین هدف فراموش می شود. شما روی نتیجه ای متمرکز هستید که فراموش می کنید برای تمامی گام های آن برنامه ریزی کنید. با نوشتن مراحل و حذف کردن آنها بعد از انجام شدن، خواهید فهمید که در راستای اهداف خود در حال پیشرفت هستید. مخصوصاً اگر هدف شما بزرگ و طاقت¬فرسا و یا بلندمدت باشد. برای کسب اطلاعات بیشتر دربارۀ نحوۀ انجام این کار، مقاله ما پیرامون طرح فعالیت را بخوانید.

  1. به آن وفادار باشید

بخاطر داشته باشید که تعیین هدف یک فعالیت مستمر است، نه وسیله ای برای رسیدن به نقطه پایان. در یادآوری-کنندۀ خود، دوره های زمانی منظمی برای بررسی اهدافتان ایجاد کنید و مستمراً پیگیر نتایج باشید. مقصد نهایی شما ممکن است بعد از یک مدت طولانی بدون تغییر باقی بماند، اما طرح فعالیتی که برای هدفتان تعیین کرده اید ممکن است بطور چشم گیری تغییر کند. از این مطلب اطمینان حاصل کنید که تناسب، ارزش و ضرورت هدف، متعالی باقی خواهند ماند.

نکات کلیدی

تعیین اهداف خیلی ساده تر از این است که بگویید می خواهید چیزی اتفاق بیفتد. اگر بطور شفاف تعریف نکرده باشید که چه می خواهید و ندانید که چرا آنرا بعنوان اولویت اول می خواهید، شانس شما در موفقیت بطور چشم گیری کاهش پیدا می کند. با دنبال کردن این ۵ قانون برای تعیین اهداف، می توانید اهداف خود را با اطمینان بیشتر تعیین کنید و از دستیابی به آنچه که تعیین کرده اید لذت ببرید.

بسیار خوب، امروز تصمیم دارید که چه کاری را به انجام برسانید؟

اهميت و ضرورت هدف گذاري

مهمترين عامل ، در کسب هر موفقيتي ، تدوين و مشخص کردن دقيق اهداف مي باشد. هدفگذاري مهمترين عامل حرکت و خلق آينده است ، هدفها هستند که مقصد و مسير زندگي فردي و سازماني را روشن مي کنند.هدف گذاري به مثابه ترسيم جاده اي براي آينده است . تلاشي ارزشمند است که معطوف به هدف باشد، تلاش بي هدف پرتاب تير در تاريکي است يکي از موانع بسيار مهم موفقيت و کاميابي ، ناتواني افراد و سازمانها در تدوين اهداف مي باشد . آنهايي که رويايي در ذهن و هدفي بر روي کاغذ نداشته باشند مقصدشان ناکجا آباد خواهد بود .

يکي از مهارتهايي که مديران و کارکنان بايد در خود تقويت نمايند ، مهارت هدف گذاري است.اهداف کلي ، کيفي و مبهم قابليت اندازه گيري و اثر بخشي نخواهد داشت .

فرايند هدف گذاري :

اهداف از ماموريتها و چشم اندازها نشئت مي گيرند و بستگي به جواب سه سؤال ذيل دارد :

در حال حاضر ،کجا هستيم ؟

به کجا مي خواهيم برويم ؟

براي رسيدن به هدف چه بايد بکنيم؟

براي هدفگذاري اطلاع ازماموريت ها چشم انداز و وظايف سازمانها لازم و ضروري است . اهداف بايد در تحقق ماموريت و وظايف سازماني باشد .

وقتي که اهداف مشخص شدند براي چگونگي رسيدن به اهداف بايد طرح ها و برنامه هايي تدوين گرديده وليست کليه فعاليتهايي که منجر به تحقق اهداف مي شوند را مشخص نمود و پس از اجراي برنامه ها و فعاليتها بايد نتايج و دستاوردها با اهداف مقايسه شوند تا اصلاحات لازم در اهداف ، برنامه ها و فعاليت ها به عمل آيد .

ويژگي هاي هدف گذاري خوب :

ـ هدف بايد روشن، واضح و مشخص باشد.

ـ هدف بايد واقع بينانه باشد.

ـ هدف بايد مکتوب، مدون و روي کاغذآورده شود.

ـ هدف بايد در قالب يک جمله مثبت بيان شود.

ـ هدف بايد تهييج کننده باشد.

ـ هدف بايد کمي و قابل اندازه گيري باشد.

ـ هدف بايد مقيد به زمان باشد.

ـ هدف بايد قابليت اجرا و دست يافتني باشد.

ـ هدف بايد در راستاي ماموريت ها و ارزشها تدوين شوند.

ـهدف بايد براي تمام اعضاء قابل فهم و قابل قبول باشد.

ـ هدف بايد براي همه ذينفعان سودمند باشند.

ـ هدف بايدمورد تائيد باشد.

ـ هدف بايد انعطاف پذير باشند.

ـ هدف بايد متناسب با منابع و امکانات تدوين گردد .

محاسن و مزاياي هدف گذاري :

ـ هدف گذاري؛امکان اندازه گيري پيشرفت و بهبود را فراهم مي نمايد.

ـ هدف گذاري؛انگيزه و روحيه تلاش را بهبود مي بخشد.

ـ هدف گذاري؛ باعث ايجاد هماهنگي و وحدت مي گردد.

ـ هدف گذاري؛ شرط لازم برنامه ريزي است ، برنامه بدون هدف بي معني است .

ـ هدف گذاري ؛باعث تمرکز بر فعاليت ها مي شود.

ـ هدف گذاري؛ امکان تدوين شاخصها و معيارها و ارزيابي عملکرد را فراهم مي نمايد .

ـ هدف گذاري؛ امکان مقايسه نتايج و پيامدها را فراهم مي کند.

ـ هدف گذاري؛ انحراف در عملکرد ها و برنامه ها را مشخص مي کند.

ـ هدف گذاري؛ ميزان کارايي و اثر بخشي سازمان را معين مي کند.

ـ هدف گذاري؛ فعاليتهاي زايد را شناسايي و مشخص مي کند.

ـ هدف گذاري ؛احتمال موفقيت را بيشتر مي کند.

ـ هدف گذاري؛ باعث افزايش اعتماد به نفس مي شود.

ـ هدف گذاري؛ باعث رشد و تعالي مي گردد.

رابطه بين هدف و انگيزه :

رفتار آدمي تحت تاثير اهداف و انگيزه ها هستند . اهداف و انگيزه به عنوان نيازهاي بيروني و دروني به همديگر اثر متقابل داشته و رفتار آدمي را مشخص ميکند . اهداف بلند ووالاانگيزة بيشتر و اهداف پايين تر و پست تر انگيزه کمتري را ايجاد مي نمايند.

همچنين افراد با انگيزه ، اهداف بلندتر و والاتري را انتخاب نموده ولي افراد بي انگيزه اهداف پايين و پست تري را انتخاب مي نمايند.

هدف گذاري والاتر به افراد با انگيزه نياز دارد به همين منظور توصيه مي شود در افزايش روحيه و انگيزه کارکنان تلاش بيشتري گردد.

رابطه بين هدف و برنامه ريزي :

بين هدف گذاري و برنامه ريزي ارتباط تنگاتنگي وجود دارد. برنامه بدون هدف اثر بخشي نداشته و هدف بدون برنامه ، خيال و رويايي بيش نيست . هدف گذاري جزء لاينفک برنامه ريزي است و برنامه ريزي فرايندي است که چگونگي حرکت از وضع موجود به وضع مطلوب ( هدف ) را مشخص مي نمايد. برنامه ريزي خود هدف نيست بلکه وسيله و ابزاري براي تحق اهداف است . براي موفقيت و بهبود فردي و سازماني ، هدف گذاري خوب شرط لازم و برنامه ريزي مناسب شرط کافي است .

رابطه بين هدف و ارزيابي عملکرد :

نظارت و ارزيابيهاي زيادي در سازمانها و واحدها انجام مي شود که اگر معطوف به هدف نباشد اتلاف منابع خواهد بود . هدفها هستند که به ارزيابي معني و جهت مي بخشند .

بدون هدف گذاري ارزيابي مقدور نيست ، زيرا هدف ارزيابي ميزان تحقق اهداف است اگر اهداف معين و مشخص نباشند ارزيابي امکان پذير نخواهد بود. ارزيابي عملکرد فرايندي است که نتايج را با اهداف مورد مقايسه قرار داده و فاصله را معين مي کند. شاخص ها و معيارهاي ارزيابي عملکرد بايد براساس اهداف پيش بيني شده تدوين گردند.

توصيه هاي لازم براي هدف گذاري مناسب

با توجه به مطالب مطرح شده با ضرورت ، محاسن، ويژگيها و فرآيند هدف گذاري آشنا شديد براي افزايش مهارت هدف گذاري به نکات ذيل توجه نمائيد:

▪ مهارت لازم براي هدفگذاري را در خود تقويت نمائيد.

▪ ليست کليه هدفهايي که بايد به آنها برسيد را تهيه نمائيد.

▪ با توجه به اينکه تحقق اهداف به صورت همزمان ميسر نيست اهداف ليست شده را براساس اهميت و ضرورت اولويت بندي نماييد

▪ اولويت هاي مشخص شده را رعايت نمائيد يعني ابتدا ازهدفي شروع کنيد که اولويتش از همه بيشتر است .

▪ اهداف را حتما بر روي کاغذ مکتوب نمائيد

▪ انگيزه هاي لازم براي تحقق اهداف را فراهم کنيد.

▪ در صورت بزرگ بودن اهداف آنهارا به اهداف کوچکتر تقسيم کنيد.

▪ ليستي از اقدامات قابل انجام براي تحقق هر يک از اهدافتان را تهيه و تنظيم نمائيد.

▪ هفته خود را با ليست کردن کارها و امور اساسي آغاز کنيد. ( استفاده از فرم تعيين اهداف هفتگي )

▪ هر روز صبح شش مورد از مهمترين کارهايي که بايد در طول روز به انجام برسانيد را براساس اولويت مشخص کنيد. ( استفاده از فرم تعيين اهداف روزانه )

به خاطرداشته باشيد که هدف گذاري بسيار مهم است ، زندگي کنوني شما مرهون هدفهايي است که قبلا بصورت آگاهانه يا ناآگاهانه انتخاب کرده ايد و آينده شما بستگي به هدفهايي دارد که هم اکنون انتخاب مي کنيد.

برای مشاهد دیگر مقالات خودشناسی کلیک کنید