خاطرات شهید سید عباس موسوی قوچانی

خاطره ای از زبان مرحوم آیة ا… مشکینی:
آن کسانی که خدا همه چیز به آنها داده است، شهدایند،
خاصه در میان این ستارگان کسانی یافت می شوند که به سان ماه و خورشیدند،
آقای موسوی قوچانی را در نجف دیدم، جوانی بسیار منظم، منزه، عالی و موحدی بود که اسلام در دلش واقعاً رسوخ کرده بود.
من به حالات و عمل و عبادات و متانت این جوان و این محصل عالی قدر غبطه می خورم .
خاطره ای از زبان مقام معظم رهبری:
دوم مهرماه ۱۳۵۰ بنده را دستگیر کردند، و در همین روزها چند نفر از این طلبه های دوستان ما را گرفتند. سلولهایی بود بسیار کوچک و سقفهای کوتاه و بدون هیچگونه روشنایی، یک روز دیدم صدای آقای موسوی می آید. فهمیدم که بله ایشان را هم دستگیر کرده اند و اتفاقاً بعد از چند روز ایشان را همسایه من کردند. آنجا فراموش نمیکنم حالاتی را که از شکنجه سخت این برادر برای من و هم زندانیها حاصل شد. سختترین شکنجه ها را آن روزها و در زندان به آقای موسوی دادند. در یک روز ۳ مرتبه او را بردند بازجویی و هر سه بار کتک زدند و این خیلی چیز عجیبی بود و ایشان دیگر نمیتوانست راه برود و بعد از آن ایشان را به سلول دیگری بردند. صبح یا همان شب به بهانه ای بیرون رفتم و دیدم صدای آقای موسوی نمی آید و درب سلول او باز است. گفتم نکند ایشان را شهید کرده باشند و خیلی ناراحت شدم. ولی بعد از چند ساعت صدای شهید از آن طرف زندان بلند شد و به عنوان اینکه قرآن میخواند، وضع حال خودش را به عربی به من توضیح داد. بعد از چند روز به بهانة تیمّم نگهبان بیچاره را خام کرد و در مقابل سلول من نشست و با تظاهر به قرآن خواندن خیلی راحت بنا کرد با من عربی حرف زدن. حرفش این بود که البته با آن تعبیرات بسیار محبت آمیزی که نسبت به من گفت- فلانی به من بگو که اگر من در این حال کشته شوم، شهید هستم یا نه، البته من هم پاسخ او را با همان صدا از توی سلول گفتم: تو انشاءالله کشته نمیشوی و زنده میمانی، و بدان اگر کشته هم بشوی، یقیناً شهید هستی و مقاومت کن… بسیار خوشحال و شاد تیمّمش را کرد و از آنجا آویزان به گردن نگهبان بیچاره رفت.
بعد از زندان کارهایمان ادامه داشت و من یک جلسه ای داشتم که اینها ۶ نفر بودند و یکی از آنها شهید موسوی بود. اگر بخواهم راجع به خصوصیات اخلاقی ایشان صحبت کنم و نقاط مثبتش را بشمارم، باید بگویم یک فردی بود دارای علم و حلم و با جنبه. آدمی نبود که زود عصبانی شود، از کوره در برود، و در پاسخ یک حرف یا یک تعرّض، جواب نسنجیده بدهد. اهل کار بود؛ یعنی، کار جسمی را خیلی راحت انجام میداد.