خاطرات شهید کاظم تدین

image_pdfimage_print

خاطره ای از شهید تدین:

راوی: فرزند شهید: ما کوچک بودیم. پدرم از صبح زود که بلند می شدند، تا دیر وفت که به منزل می آمدند،

یا در حال تدریس قرآن مجید برای بچه ها بودند،

یا در خیریه ها فعالیت می کردند

یا برای ساخت و ساز مسجد و مدرسه در نقاط مختلف شهر بالا و پایین می دویدند.

هر کار خیر و مفیدی هم از دستشان بر می آمد، دریغ نمی کردند. یک روز به ایشان گفتیم خیلی خودتان را خسته و هلاک میکنید.

با تبسم و حالت عاطفی گفتند: امامان ما جانهای عزیز و پاکشان را دادند تا دین به دست ما و شما برسد.

خجالت دارد اگر ما برای فهمیدن و فهماندنش تلاش نکنیم و وقت نگذاریم ..

برای مشاهده خاطرات سایر شهدای روحانی کلیک کنید

مقالات مرتبط

PHP Code Snippets Powered By : XYZScripts.com