خاطرات شهید محمد شهاب
خاطرات شهید در فروردین ۵۷ و در سفر تبلیغی:
۱۲فروردین ۵۷ … دراین شب آخرین زمزمه های خویش را در دعای کمیل با عده قلیلی از دوستان که یاد عاشورای حسین داشتیم .آخرین از این نظر که شاید آخرین جمعه توقف ما در قم باشد. اگرچه نمیدانم که این هفته آبستن چه حوادثی است و دست توانای تقدیر چه نقشه هایی را برای چند روز آینده در نظر گرفته است… یک سال دیگر از خدمت را به پایان رساندم اما چه سالی و با چه حوادثی که سخن گفتن از آن را باید به وقت دیگری واگذار کنم ولی آنچه فعلا فکر مرا مشغول ساخته و محور اساسی اندیشه های آخر سالی مرا اشغال کرده است تصمیمات اخیر و شکست های به دنبالش می باشد… از جمله این تصمیمات این بود که سخن گفتن را محدود کنم به آنچه لازم است و در بقیه موارد سکوت کنم و فقط اکتفا کنم به ساده ترین پاسخ که این از این نظر خیلی اموزنده بود که احساس کردم خیلی از حرفهایی که می گفتم چقدر بیخود بوده است… مطلب دیگر انصراف خیال از دیگران و به خود نگریستن بود و همان گفته قرآن که دو سال پیش استاد فرمودند: علیکم بانفسکم، با خودم فکر میکردم که این همه به فکر دیگران بودی و برای آنها جوش زدی آیا نباید لحظه ای هم به خویش بنگری؟!… دیگر مسئله انما قلب الحدث کارض خالیه که البته خیلی بعید است شامل ماهم بشود که از پیرانی هستیم که در سرازیری قرار گرفته ایم ..