در پایان این درس از فراگیر انتظار می رود:
- معنای تربیت را بداند.
- تفاوت تعلیم و تربیت را یاد بگیرد.
- چرا قرآن فصل بندی نشده است.
مقدمه:
تربیت در لغت از ماده «ربو» و به معنای رشد دادن، بالابردن و برجسته کردن است و در اصطلاح به فرآیند هدفمند زمینه ساز در جهت شکوفا کردن و رشد دادن استعدادهای نهفته در وجود انسان در مسیر هدایت گفته می شود. خداوند متعال استعدادهای فراوانی را در وجود انسان قرار داده است. امیرالمؤمنین علی علیه السلام در خطبه نخست نهج البلاغه به استعدادهای نهفته در وجود انسان اشاره می کنند؛ آنجا که درباره هدف بعثت انبیا می فرمایند: «پس خداوند رسولانش را برانگیخت، و پیامبرانش را در پی هم به سوی آنان فرستاد، تا (ادای) عهد فطرت الهی را از مردم بخواهند، و نعمت های فراموش شده او را به یادشان آورند، و با ارائه دلیل ها بر آنان، اتمام حجت کنند، و نیروهای پنهان عقل های آنان را برانگیزانند».
این فراز از خطبه به «فطرت الهی و اینکه خداوند متعال انسان را با استعدادهای فراوانی آفریده و انسان دارای خلقت ویژه ای است، اشاره دارد. انسان با حیوان متفاوت است. خلقت ويژه و فطرت انسان، خلقتی الهی است. خداوند متعال با قرار دادن استعدادها و فطرت الهی در نهاد انسان ها از او می خواهد این استعدادها را شکوفا کند و رو به آن آیینی کند که مطابق با فطرت الهی است که اساس آفرینش انسان است و خداوند متعال همه را بر آن فطرت آفریده است: «فأقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التي فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله » ؛ «پس روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن! این فطرتی است که خداوند انسان ها را بر آن آفریده: دگرگونی در آفرینش الهی نیست». (روم آیه ۳۰).
خداوند متعال می فرماید: این خلقت الهی هیچ تغییری پیدا نمی کند (لا تبديل لخلق الله). این استعدادی است که خداوند در وجود همه انسان ها قرار داده است و از این جهت بین انسان امروز و انسان های هزار سال پیش، هیچ تفاوتی وجود ندارد.
انسان برای شکوفا شدن این استعدادها و ایجاد زمینه های رشد، نیاز به مربی دارد. از این رو حضرت امیر فرمود: انبیا کارشان این است که انسان را متوجه خلقت خودش کنند و از او بخواهند که مطابق با همان فطرت حرکت کند.
بنابراین باید انسان را شناخت و برای آن بعد ویژه که او را از حیوانات متمایز می کند، ارزش قائل شد.
اگر انسان شیوه حیوانی را در پیش گیرد، سقوط کرده و دیگر انسان نیست. پس مربی باید انسان شناس باشد و ابعاد ويژه او را درک کند و بداند که انسان بی قرار است و با رسیدن به خواسته های نفسانی آرام نمی گیرد. همچنین مربی باید کاری کند که متربی نیز برای این ابعاد انسانی ارزش قائل شود؛ این فهم ها موتور حرکت انسان به سوی خداست.
همچنان که گذشت، حضرت امیر علی در خطبه نخست فرمود: خدا انبیا را فرستاده است تا در سرزمین وجود انسان شخم بزنند و دفائن العقول او را شکوفا کنند «ويثيروا لهم دفائن القول».
دفائن» جمع «دفینه» است و دفینه به معنای (گنج دفن شده) است. به بیان دیگر در وجود انسان گنجهایی از عقل نهفته است و باید شکوفا بشود. همچنان که گنجی که خروارها خاک رویش قرار دارد، باید آن خاک ها را کنار بزنند تا آشکار شود، وجود انسان نیز باید زیرورو شود تا عقلش شکوفا شود.
تفاوت تعلیم و تربیت:
مقام تعلیم با مقام تربیت متفاوت است. تعلیم به معنای آموزش دادن و انتقال مفاهیم و اطلاعات به ذهن، یکی از مراحل و مراتب تربیت است. البته تربیت بدون تعلیم امکان پذیر نیست، ولی تربیت، تنها با تعلیم اتفاق نمیافتد. معلمی که فقط آموزش میدهد، مربی نیست، بلکه مربی معلمی است که افزون بر این که یاد میدهد، در کنار آن شوق یادگیری را هم ایجاد میکند. مربی به متربی انگیزه میدهد و حس حرکت را در وجود او ایجاد میکند. در نتیجه به لحاظ منطقی رابطه معلم و مربی عموم و خصوص مطلق است یعنی هر معلمی مربی نیست، ولی هر مربی معلم نیز هست.
در حقیقت مربی چون باغبانی دل سوز، بذر را در زمین مناسب می کارد و از آن در مقابل آفات مراقبت می نماید تا ریشه پیدا کند، شکوفا شود روی پای خویش بایستد.
مربی در تربیت، علاوه بر عقل، با قلب متربی سر و کار دارد. از همین رو امیرالمومنین علی علیه السلام هدف خود را قلب جوان قرار دادهاند.
در تعلیم، انتقال اطلاعات هدف اصلی است اما هدف در تربیت، افزون بر انتقال اطلاعات ایجاد احساس است. از این رو، تربیت صحیح احساس محبت به خوبی ها و نفرت از بدی ها را در متربی برمیانگیزد.
امام سجاد علیه السلام در دعای خود برای فرزندان می فرماید: و ایشان را دوستدار و نیکخواه دوستانت و خصم و بدخواه نسبت به دشمنانت قرار ده. (صحیفه سجادیه دعای ۲۵)
همین برانگیختن احساس در تربیت، موجب حرکت می گردد. قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی، بگو اگر خدا را دوست می دارید از من پیروی کنید. (آل عمران ۳۱).
در تربیت افزون بر انتقال معلومات،رشد انسان ها به معنی رشد فکری و شخصیتی آنها و دست یافتن به حریت و آزادگی مورد توجه است.
در آموزش نمره اهمیت مییابد ولی تربیت نمره محور نیست. گاه فردی خوب حرف می زند و خود را خوب اثبات می کند و نمره میگیرد اما او رشد نیافته است. ممکن است شخصی دهها حدیث درباره مذمت دروغ گویی و یا خوبی صداقت در ذهن داشته باشد، ولی دروغگوی ماهری باشد، چرا که او تربیت نشده است. از سویی دیگر، ممکن است کسی این احادیث را نداند ولی راستگو باشد، این شخص تربیت شده است.
البته قوت علمی مربی ضروری است و اگر مربی از لحاظ علمی دستش خالی باشد، نمیتواند یاری دهنده ی دین باشد و در جایگاه یک رزمنده در میدان نبرد مستقیم، ایفای نقش کند، زیرا کسانی که کار علمی نکردهاند، نه میتوانند انتقال بدهند و نه میتوانند دفاع کنند و قلم و بیانی برای یاری دین ندارند.
قرآن نیز کتاب تربیت است و تنها کتابی آموزشی نیست. درهمتنیدگی موضوعات گوناگون در آیات نیز به جهت نگاه تربیتی قرآن است، وگرنه قرآن فصل بندی می شد و مثلا همه مباحث معاد در یک جا می آمد، اما برای تحقق هدف قرآن که مداوا کردن است، آیات به این شکل آمده است. به همین دلیل در روایات نیز توصیه شده است قرآن را به صورت حال و مرتحل بخوانید. نباید به قرائت سوره هایی خاص در شب و روز اکتفا کرد، بلکه باید قرائت قرآن را شروع و ختم کرد و دوباره از همان جا ادامه داد، گویا فرود می آیی و دوباره از همانجا کوچ می کنی. این بدین خاطر است که هر فردی باید قرآن را دور کند و دوای درد هایش را در آن بیابد.
سوالات:
۱.آیا بین انسان امروز و انسان دیروز تفاوتی وجود دارد. آیه ای از قرآن بیان کنید؟
۲. طبق فرمایش حضرت علی علیه السلام کار انبیا چیست؟
۳. دو مورد از تفاوت های تعلیم و تربیت را بیان کنید؟
۴. چرا قرآن فصل بندی نشده است؟
اندکی تامل:
چند نمونه از آیات تربیتی را بنویسید؟