درس نهم: راه های مقابله با خطاهای شناختی
از طلاب فراگیر انتظار می رود پس از مطلعه این درس بتوانند:
- راه هایی را برای اجتناب از خطاهای ذهنی شناسایی کنند.
- برای یک تصمیم مشخص راه های مقابله با خطاهای شناختی را به کار گیرند.
گاهی وقتها تعداد تصمیماتی که میگیریم و پیچیدگی مشکلاتی که با آنها درگیر هستیم بیشتر از ظرفیت ذهنمان است. برای اینکه بتوانیم سریعتر و آسانتر به نیازهای فکری روزمرهمان دست پیدا کنیم و مجبور نباشیم به مغزمان فشار بیاوریم، ذهن فرایند تصمیمگیری را ساده میکند. اما چگونه؟
در این درس با ۵ راه برای اینکه بتوانیم خطاها و سوگیریهای ذهنی را کنار گذاشته و تصمیمات بهتری بگیریم، آشنا میشویم.
ذهن ما برای سادهتر کردن تصمیمگیری از راههای میانبُر کمک میگیرد که این میانبرها الزاما ما را به جواب درست نمیرسانند. روشهای اکتشافیِ مبتنی بر تجربه کمک میکنند تا در لحظه قضاوت کنید. اما با به کارگیری این روشها، به همان اندازه که در زمان صرفهجویی میکنید، از دقتتان میکاهید: اگر اکتشافتان اشتباه باشد، قضاوتتان نیز اشتباه خواهد بود.
دانمشندان تقریبا صد مورد از معایب رویکردهای اکتشافی را شناسایی کرده و آنها را خطاهای شناختی نامیدهاند. متاسفانه این خطاها به حقیقتیابی تصادفی و بیمنطق، پردازش سطحی و نتیجهگیریهای شتابزده منجر میشوند. آنها باعث میشوند چیزهایی را باور کنید که حقیقت ندارند و واقعیتها را نادیده بگیرید. در نهایت، آنها شما را تبدیل به کسی میکنند که در فکر کردن تنبل است. تنبلی فکری میتواند تاثیرات عمیقی بر تصمیمگیریهای شما، اقداماتتان و نتیجهگیریهایی که به دست میآورید، بگذارد. با عمل کردن به ۵ مورد زیر میتوانید از ۵ خطای شناختی رایج اجتناب کنید.
۱. عقایدتان را زیر سوال ببرید
وقتی ایدههایی را که به نظر باورپذیر میآیند به عنوان ایدههای منطقی و واقعی میپذیرید، مرتکب ( سوگیری عقیدهای) می شوید. هرچقدر که ایدهای به عقایدتان نزدیکتر باشد کمتر به دنبال اثبات آن هستید. عامل اصلی این خطا، عقاید محکم و تغییرناپذیر هستند و همین عقاید مشخص میکنند برای رسیدن به هدفتان چه اقداماتی انجام میدهید یا از چه کارهایی اجتناب میکنید. مثلا، اگر باور دارید که علوم و دروس حوزه برای شما فایده ای ندارد و به کار پاسخ به نیازهای امروز جامعه نمی آید، هیچ گاه حاضر نخواهید بود آن ها را با انگیزه و هدفمند مطالعه کنید. اگر عقیده دارید که مبلغ خوبی نخواهید شد و کسی به مطالب شما گوش نخواهد داد، هیچوقت خود را برای تبلیغ حتی در یک روستا آماده نمیکنید. و اگر بر این باورید که مطلبی که برای نوشتن در قالب یک کتاب در نظر دارید، به اندازه کافی اثرگذار و مهم نیست، هرگز آن را با دیگران در میان نمیگذارید.
از خودتان بپرسید: کدام حقایق با عقاید شخصیتان همراستا هستند؟ مثلا آیا این حقیقت است که کتب حوزوی و روش تحصیل در حوزه قدیمی و ناکارآمد است؟
۲. به دنبال شواهدی بگردید که نظر شما را تکذیب میکنند
ما همیشه دوست داریم حق با ما باشد و برای اینکه از این تمایلمان محافظت کنیم به دنبال شواهدی میگردیم که از ایدههایمان پشتیبانی کنند و شواهدی که آنها را رد میکنند، نادیده میگیریم. به این خطای ذهنی ( سوگیری تاییدی) میگویند و با اینکه نسبت به سوگیری عقیدهای روش منطقیتری برای تفکر محسوب میشود، باز هم موجب اشتباه شما در تصمیمگیری میشود. سوگیری تاییدی باعث میشود تصور کنید حق با شما است حتی زمانی که اشتباه میکنید. اگر فکر میکنید که هم مباحثه ای جدیدتان کم استعداد است، پس برای تایید این تصور خود دائما در مباحثه به دنبال اشتباهات علمی و مشکلات عبارتی او میگردید. وقتی که زمان ارزیابی عملکرد میرسد هم باز برای تایید تصور خود فقط لیستی از معایب آن فرد را جمعآوری میکنید. مطئمنا در تمام مدتی که به دنبال اشتباهات آن فرد بودید فکر میکردید حق با شما بوده است. اما اگر شواهدی را جمعآوری کنید که دیدگاه شما را رد میکنند، نه تنها میتوانید مشکلات را پیشبینی کنید بلکه در نهایت دیدگاه محکمتر و صحیحتری خواهید داشت.
از خود بپرسید: چه شواهدی برای رد دیدگاهتان (با استعداد بودن و درسخوان بودن آن فرد ) جمعآوری کردهاید؟
۳. احتمال موفقیت را تخمین بزنید
همه میتوانند یک سری آمار و ارقام بیاهمیت را حفظ و بازخوانی کنند، اما افراد کمی هستند که آمار را کاملا درک میکنند و حتی تعداد کمتری از آنها از اطلاعات آماری در تصمیمگیریهای خود استفاده میکنند. وقتی شما رشتهی تحصیلی خود را با توجه به یک رویداد خاص (مثلا اوضاع بد اقتصائی کشور یا کمبود قاضی عادل در قوه قضائیه) و بدون در نظر گرفتن احتمال واقعی آن رویداد انتخاب میکنید، دچار یک خطای دیگر شدهاید: ( غفلت از نرخ پایه) نرخ پایه، تعداد دفعاتی است که یک رویداد در یک جمعیت اتفاق میافتد، مثل نرخ طلاق در افراد زیر ۳۰ سال(شاید تعداد طلاق های زیر ۳۰ سال زیاد باشد اما باید به تعداد زوجهای زیر ۳۰ سال نیز توجه کنید و نسبت سنجی نمایید)، نرخ جنایت در یک شهر یا نرخ فارغالتحصیلی یک دانشگاه. غفلت از نرخ پایه، با توصیفات فریبنده شما را از مسیر اصلی منحرف میکند و باعث میشود فراموش کنید که از نظر آماری چه چیزی امکانپذیر است. اگر میخواهید یکی از دانشگاههای حوزوی را برای ادامه تحصیل در رشته مورد نظر خود انتخاب کنید، ابتدا آمار فارغ التحصیلان آن رشته و دانشگاه را جویا شوید و درصد موفقیت آن ها را پس از فراغت از تحصیل در دانشگاه بسنجید و سپس تصمیم بگیرید.. بنابراین اگر وسوسه شدهاید که در کلاسی با عنوان «روش تحصیل کارآمد و جذاب در حوزه علمیه!» ثبت نام کنید، بهتر است به سخنان گوهربار چند نفر روی سایتشان یا آگهی روی دیوار اکتفا نکنید و اطلاعات بیشتری در مورد تاثیر کلاس بر روش تحصیل شرکت کنندگان آن کلاس بدست آورید.
از خودتان بپرسید: دیگر باید چه چیزهایی بدانم؟
۴. به این فکر کنید که شاید اشتباه میکنید
آیا پیش از اعلام نتایج انتخابات می دانستید کدام کاندیدا رئیس جمهور می شود؟ در مورد اینکه کدام فیلم قرار است سیمرغ بگیرد چه؟ آیا از قبل میدانستید قیمت طلا و ارز در کشور تغییر می کند؟ اگر جوابتان به هر کدام از این سوالات مثبت باشد یعنی دچار سوگیریِ پسنگرانه شدهاید. شما ادعا میکنید که میدانستید قرار است چه اتفاقی بیفتد اما این ادعا را بعد از اینکه آن اتفاق بهوقوع پیوست، بروز میدهید و بدتر اینکه آن را باور میکنید. اما سوگیریِ پسنگرانه میتواند از این هم پیچیدهتر شود، تحقیقات نشان میدهند که مردم اغلب پیشبینیهای خود را اشتباه به یاد میآورند.
اجازه دهید کمی بازی کنیم: بدون اینکه در اینترنت جستجو کنید به این سوال پاسخ دهید. آیا میدانید امام خمینی(ره) چند سال عمر کردند؟ حدس بزنید و پاسخ را در دلتان بگویید. اگر یک ماه بعد با شما تماس بگیرم و بخواهم پاسخی که حدس زده بودید را به من بگویید، خیلی از شما عددی را خواهید گفت که نزدیک به سن واقعی ایشان است نه پاسخی که الان حدس زدهاید. جدیترین مشکلی که سوگیری پسنگرانه دارد این است که نمیتوانید از اشتباهاتتان درس بگیرید. دلیلش ساده است، چون این نوع خطای ذهنی باعث میشود فراموش کنید که اصلا اشتباهی مرتکب شدهاید.
از خودتان بپرسید: در چه مواردی در گذشته اشتباه کردهاید؟
۵. یاد بگیرید که چه زمانی احساساتتان را دنبال کنید و چه زمانی آنها را نادیده بگیرید
شاید بدون دخالت احساساتتان بتوانید تصمیمات درست بگیرید اما در بعضی موارد استفاده نکردن از احساسات زمان و انرژی زیادی از شما برای تصمیمگیری میگیرد. احساسات، پیامهای سریع و صریح به قسمتی از مغز میفرستند که به تصمیمگیری مربوط میشود و آن قسمت از مغز هم به نوبهی خود تعیین میکند که با این اطلاعات چه کند. زمانی که پیامهای احساسی خیلی واضح و بلند باشند، بر تصمیماتتان تاثیر میگذارند. به این حالت، سوگیریِ درونی میگوییم.
احساساتی که در لحظه دارید، بیطرفی شما را خدشهدار میکنند و بر قضاوتی که در مورد افراد یا موقعیتها دارید، تاثیر میگذارند. احساسات مثبت باعث میشوند، قابلیتهای خود را دست بالا و خطرات را دست کم بگیرید، فوایدی را که احتمال وجودشان میرود، بزرگنمایی کنید و اولویتهایتان را تغییردهید. افرادی که حس خوبی به ما منتقل میکنند به نظر بیریا و کمککننده میآیند. در روی دیگر سکه، احساسات منفی باعث میشوند قابلیتهای خود را دست کم و خطرات احتمالی را دست بالا بگیرید، در مورد عواقب کار بزرگنمایی کنید و اولویتهایتان را نادیده بگیرید. ما عادت داریم چیزهایی را که به ما حس بدی منتقل میکنند، بیاهمیت، غیرضروری و بیارزش بدانیم.
حالا از خودتان بپرسید: این درس چه حسی به شما میدهد؟
اندکی تامل: کمی بیاندیشید و خطاهای دیگری که ذهن انسان مرتکب می شود را لیست کنید. شما می توانید در این مورد مطالعات بیشتری داشته باشید تا تصمیمات بهتری بگیرید.
پاسخها