1

ما اکثرا به اختیار و انتخاب خودمان طلبه شده ایم. در بدو ورود یک هدف مقدس داشتیم و شاهدش اینکه در برگه مصاحبه ای که از بیش از ده هزار طلبه گرفته ام، بیش از ۹۰ درصد افراد اذعان کرده اند که برای یاری و سربازی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به حوزه آمده اند. حالا که اینگونه بوده است، چرا پس از گذشت چندسال مسئولین را متهم ردیف اول ناموفقیت های خود در مسیر طلبگی می دانیم؟

بیایید اینگونه به این مسیر نگاه کنیم. ما نوجوانی بودیم که ندای خداوند را در قرآن شنیدیم که افرادی را به یاری دین می طلبید. ندای امام عصر را شنیدیم که برای اصلاح امت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم یاورانی را فرا می خواند. ما هم مانند آداب زیارت امام حسین در مسیر اربعین لبیک گویان، این نداها را اجابت کردیم و برای یاری دین از خود به خودی دیگر هجرت کرده و هویتی جدید برای خود برگزیدیم و کسوت طلبگی را برای خود پسندیدیم.

آن زمان که به اختیار خود این راه را برگزیدیم، فقط یک هدف داشتیم. یاری خداوند. و شنیده بودیم که ان تنصروا الله ینصرکم. اما نمی دانستیم که افرادی هستند که برای آمادگی ما برای نصرت خداوند، زمینه را فراهم کرده اند. نمی دانستیم که قرار است ما را راهنمایی کنند و به ما خدمت کنند تا برای یاری بهتر خداوند مهیا شویم. نمی دانستیم آموزش می دهند، شخصیت و هویت، جای خواب و استراحت، غذای گرم و آب سرد، بیمه و خدمات دیگر. حتی به فکر سلامت و جسم و روان ما هستند و زمینه تفریح، ورزش و سفر ما را نیز فراهم کرده اند.

جالب شد. ما خودمان بر اساس انتخاب اختیاری خودمان، این وظیفه را به عهده گرفته ایم و بر خود فرض کرده ایم که حتی اگر هیچ کس ما را یاری نکرد و هیچ امکاناتی در این مسیر نبود، باز هم پرچم یاری دین را به دست گرفته و با تمام قدرت بلند کنیم و تا پایان عمر آن را برافراشته نگه داریم. درست مانند وقتی که برای زیارت امام حسین علیه السلام ندای هل من ناصر ینصرنی او را لبیک می گوییم و نیت زیارت می کنیم و پای در راه می گذاریم و حتی اگر هیچ کس در این راه نباشد که چای و فلافل به دست ما بدهد و از ما برای دمی آسودن التماس نکند، بازهم این راه را با تمام وجود، قدم به قدم و عمود به عمود می پیماییم و سختی های آن را به جان نوش می کنیم و حلاوت زیارت و یاری ارباب را با چیزی عوض نمی کنیم و از کسی طلب نداریم و از خستگی ها به کسی گله و شکایت نمی کنیم. اینجاست که می توانیم به اصحاب حضرت رو کنیم و بگوییم که یا لیتنی کنت معکم فافوز فوزا عظیما.

 

ما سرباز امام زمان هستیم یا طلبه مرکز مدیریت؟

نگارنده نمی خواهد مدیران زحمتکش حوزه علمیه را تطهیر کند و بگوید که آنها به وظیفه خود در موکب داری برای مسافران راه یاری امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف، به قدر کمال درست عمل کرده اند و ما باید قدر آنان را بدانیم و دائم به آنان وابسته باشیم. بلکه مراد این است که بگوییم مسئولین حوزه مانند موکب دارانی هستند که باید از آنان بهره ای گرفت و عبور کرد. اگر بودند و کمک کردند، مورد ستایش صاحب این مسیر مقدس قرار خواهند گرفت و ما نیز از آنان تشکر و قدر دانی خواهیم کرد. اگر نبودند و یا کم کاری کردند باز هم از آنان عبور خواهیم کرد و به مسیر ادامه خواهیم داد. نه وابسته خواهیم شد و نه طلبکار خواهیم بود. حتی اگر نباشند و حتی اگر گاهی افرادی معدود به اشتباه مانعی برای رشد ما باشند نیز از آنان عبور خواهیم کرد. درست مانند زمانی که برای رفتن به زیارت امام حسین علیه السلام هزینه می کردند و دست خود را می دادند تا توفیق زیارت را به دست آورند.

مسئولین خدوم حوزه نیز اگر خود را به سان موکب داران مسیر دلدادگی و زیارت ارباب بدانند، باید به همان شیوه برای خدمت به پویندگان این مسیر التماس کنند تا توفیق خدمت به طلاب نصیبشان شود. در اینصورت هرچه بیشتر خدمت کنند، بیشتر به چشم صاحب این مسیر می آیند و توفیق ادامه این خدمت نصیبشان می گردد. گرچه هستند موکب دارانی که شبانه روز خود را وقف خدمت به طلاب کرده اند و هیچ توقعی از غیر صاحب این دستگاه ندارند. و هستند افراد بسیار اندکی که نصیبی از موکب داری جز چای و فلافلی که خود از این سفره خورده اند، نبرده اند.

مغز کلام اینکه

چنانچه طلبه بینشی استقلالی به طلبگی داشته باشد و خود را طلبه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بداند، آنگاه برای شخصیت و هویت طلبگی خود ارزشی استقلالی و هویتی جدا از رویه مرکز مدیریت حوزه، قائل خواهد بود و دیگر وابستگی خود را به خدمات مدیران از دست خواهد داد و زمینه رشد فردی او بیش از پیش فراهم خواهد شد. این طلبه منتظر دستور یا انگیزه بخشی از طرف کسی نخواهد ماند و بابت کمبودها و موانع بر سر راه به کسی گله و شکایت نخواهد کرد و کسی را مسئول ناموفقیت های خودش نخواهد دانست. او از این وابستگی عبور خواهد کرد و مانند درخت بیابانی استواتر و ماندگارتر از گیاه گلخانه ای خواهد بود.

امیرالمومنین علی علیه السلام در خطبه ۱۱۱ نهج البلاغه می فرماید:

بدانید که درختان بیابانی چوبشان محکمتر است، اما درختان سرسبز که همواره در کنارآبند پوست نازکترند. درختانی که در بیابان می رویند و جز با آب باران سیراب نمی شوند، آتششان شعله ورتر و با دوامتر است.




#یادداشت_روز-چهاردهم
#در_باب_طلبگی

#اشتباه_جهادی

 

روی سخنم با جهادیون (پیامبران عصر حاضر) نیست بلکه با دعوت کنندگان به کارجهادی است.

شما هم اعتقاد دارید جهادی کار کردن یعنی مجانی کار کردن؟ بارها در جمع طلبه ها این معنا را دریافت کردم که جنین برداشتی دارند و دیگران راهم دیدم که چنین توقعی از طلبه ها یا سایرین دارند. مثلا در کانال های طلبگی بارها به چنین اطلاعیه هایی برخورد کرده ام که از طلبه ها برای برخی امور دعوت می شود و در انتهای پیام هم با درج هشتگ #جهادی تکلیف را روشن می کند که بدانند پولی در کار نیست. و البته قطعا افرادی هستند که از این کار استقبال می کنند و باید همین جا بگویم که دستشان را می بوسم.

اما آنچه اینجا می خواهم بگویم استفاده از این کلمه با ارزش برای بی ارزش کردن کار جهادی است. پس بگذارید ابتدا چند سوال بپرسم؟ آیا پیامبر خدا وقتی اصحاب خود را برای جهاد دعوت می کرد همان ابتدا می گفت هیچ غنیمتی از جنگ به تو تعلق نمی گیرد؟ آیا نیروهای جان بر کف سپاه و ارتش در هشت سال جنگ تحمیلی هیچ حقوقی دریافت نمی کردند؟ آیا در زمانه ما مدافعین حرم برای حضور در جهاد علیه داعش هیچ مابازایی دریافت نمی کردند؟ پس چرا ما از طلاب محترم انتظار داریم جهادی بودن را مجانی بودن معنا کند؟

به نظر نگارنده پاسخ از دو حال خارج نیست. یا طلبه ها و خدمات ایشان را لایق دریافت مابازایی نمی دانیم و ارزشی برای کار جهادی آن ها قائل نیستیم. و خدمتی که از آن ها انتظار داریم آن قدر ارزش ندارد که بخواهیم در مقابل آن به دیگران که متخصص در این زمینه هستند پولی پرداخت کنیم. این برخورد به این معناست که اگر آن طلبه این کار را نکند سلمه ای به اسلام وارد نمی شود و انجام آن از سایرین هم ساخته است. در این صورت چه ضرورتی دارد که یک طلبه وقت ارزشمند خود را صرف چنین کاری بکند که قدرش دانسته نمی شود. اتفاقا این کار نه جهاد بلکه مصداق اسراف و اتلاف عمر خواهد بود.

حالت دوم نیز این است که افرادی که طلاب را دعوت به کار جهادی می کنند قصد سو استفاده از اخلاص و روحیه مسئولیت پذیری طلاب گرانقدر دارند و می خواهند بدون پرداختن حق الزحمه و انجام هزینه لازم کار خود را پیش ببرند. اینجاست که بر ما طلبه هاست که نگذاریم کسی از ساحت کار تخصصی ما سو استفاده کند. چرا که در این صورت خودمان با دست خودمان ارزش خدمت فرهنگی را کاهش داده ایم. به این معنا که دیگران هم نیاز نیست برای آن ارزشی قائل باشند. مانند همان کتاب ها و سی دی های رایگان که در همایش ها توزیع می شود و دریافت کنندگان آن هرگز حتی یک بار به آن ها مراجعه نمی کنند در حالیکه برای تولید آن ها قطعا زحمات زیادی کشیده شده است.

به نظر این قلم مصداق کار جهادی آن است که ما را برای کار تخصصی خود دعوت کنند و حق الزحمه ما را بدهند اما ما جهاد کنیم و آن را دریافت نکنیم. دعوت کنندگان به کار جهادی نیز می توانند برای کاری که به آن دعوت می کنند ارزش گذاری کنند اما از کسانی که دعوت می شوند بخواهند این مبلغ را در صندوق اخروی خود سرمایه گذاری کنند.




#یادداشت_روز-سیزدهم
#در_باب_طلبگی

#کار غیر طلبگی

 

چند روز پیش دو نفر از رفقای قدیمی ( طلبه های کلاس فقه) را دیدم و به دلیل روابط صمیمانه ای که معمولا با دوستان کلاس دارم نیم ساعتی باهم به گفتگو پرداختیم. از وضعیت تحصیلی و فعالیت های طلبگی آن ها که پرسیدم مطالبی را بازگو کردند که گرچه موجب تعجبم نشد اما افسوس و آه بنده به آسمان بلند شد. آن ها در جای شلوغی از شهر دکه اقلام خوراکی اجاره کرده بودند و دو شیفت در آنجا مشغول کار بودند. از چهره ها معلوم بود که از وضعیتشان راضی نیستند و مجبور شده اند و البته خود را توجیه کرده و دلداری می دادند که اگر میدانستیم عاقبت این می شود اصلا حتی یک روز در سطح دو درس نمی خواندیم.

 

الان لابد با خود می گویید نفست از جای گرم در می آید و… اما باور کنید من به چیزی که می خواهم بگویم عمل کرده ام. قبول دارم که آنچه می گویم بسیار سخت تر از کارهای غیر طلبگی است و نیاز به صبر و مقاومت و تلاش بیشتری دارد. اما این سختی برای افرادی است که تصمیم خود را برای طلبه بودن وطلبه ماندن نگرفته اند. نادیده گرفتن هویت طلبگی و تن دادن به اموری غیر از این مسیر برای کسی سخت است که هنوز راه های دیگری را برای خود باز گذاشته است و قطعا طبیعت انسان وقتی راه آسان تری می یابد به همان راه گرایش پیدا می کند. اما وقتی راه دیگری وجود نداشته باشد سختی ها نیز جزئی از مسیر خواهند بود.

 

اما باید دانست آنچه در زندگی مهم است رضایت قلبی است و یک طلبه هیچ گاه دلش با کار غیر طلبگی آرام نمی گیرد. وجدانش راضی نمی شود. کسی که سال ها در این فضا تنفس کند به هوای دیگری عادت نمی کند. همیشه یک گوشه قلبش ندا می دهد که چه شد آن همه شور و شعور برای یاری امام زمان(عج). همیشه با خود می گوید که آیا این بود نتیجه آن همه آرمان طلبگی. و مهمتر از آن احساس خسارت از عمر طی کرده در این راه که اگر آن را با تمام وجود ادامه ندهد آنچه رفته به هیچ کارش نخواهد آمد. به هیچ کار.

 

پس ای عزیز بکوش و دل را یک دله کن. تصمیمت را بگیر. با صاحب این دستگاه جوانی و عمر مانده ات را معامله کن که او این متاع را ارزان نمی خرد.




تکثیر الگوی طلبگی #یادداشت_روز_سوم
#در_باب_طلبگی

#تکثیر_الگوی_طلبگی

بسیاری از مدیران مدارس که در تربیت طلاب کوشا و دغدغه مند هستند، برای ایجاد انگیزه و ترغیب طلاب به ممحض بودن در تحصیل و تلاش مجدانه در کسب علوم حوزوی، یک الگوی ثابت طلبگی (بخوانید الگوی آرمانی) برای آینده طلاب ترسیم می نمایند و افرادی که از این الگو پیروی نکرده اند (حتی خودشان) را سرزنش نموده و برچسب هایی به آن ها می زنند که در ذهن طلاب بی تجربه به عنوان شهروندان درجه چندم و بی استعداد و محروم از قوه تحصیل و کارآمدی در طلبگی نقش می بندند. تا جایی که اگر یک طلبه بخواهد مسیری غیر از آن الگوی آرمانی (مسیر اجتهاد) را پی بگیرد، ابتدا دچار خودکم بینی و سپس دچار یاس و ناامیدی می شود و همان راه را نیز به درستی طی نخواهد کرد. حتی این ترس را نیز دارد که آنچه را انتخاب کرده بروز بدهد و با دیگران مطرح نماید.

غافل از اینکه افرادی که به حوزه آمده اند نه همگونی در استعداد دارند و نه در اهداف یکسان هستند و از همه مهمتر اینکه انتظارات جامعه از روحانیت فقط آن الگوی آرمانی نیست و مردم به همان شهروندان درجه چندم (بخوانید مبلغان و مشاوران و معلمان آموزش و پرورش و کارمندان در ادارات حوزوی و فرهنگی و …) بیشتر احتیاج دارند تا مجتهدانی که ارتباطی با کف جامعه ندارند و خود را وقف در تعلیم و تعلم علوم حوزوی نموده اند و کرسی تدریس و  جنباندن لحیه فتوا را به رسیدگی به امور حسبیه مردم ترجیح می دهند.

پس ما الگویی را در حوزه ها ترویج می کنیم که نیاز جامعه به افراد مبرز و کارکشته در آن در هر برهه ای از زمانه در حد انگشتان دو دست است و الگوهایی را تضعیف می کنیم که جامعه و مسلمانان به آن ها نیاز مبرم دارند تا بتوانیم بگوییم حوزه برای پاسخگویی به جامعه کارآمد و فعال است. لذا اولین راه حل برای تغییر وضعیت کنونی تغییر نگرش در مدیران و موثران در تربیت طلاب و سپس تکثیرو ترویج الگوهای استاندارد برای تبیین افق های پیش روی طلاب است.

تکثیر الگوی طلبگی




یادداشتی برای لزوم توجه به شانس به جای مهارت های توسعه فردی

آیا راهی غیر از شانس برای موفقیت وجود دارد؟ آیا افرادی که از همین مدارس علمیه معمولی شروع کرده اند و همین برنامه آموزشی که همه طلاب باید فرابگیرند را آموخته اند، اما الان به افراد موفقی تبدیل شده اند که تریبون دارند و فرصت این را پیدا کرده اند که به اسلام و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف خدمت کنند، غیر از اینکه بخت یارشان بوده و دری به تخته خورده تا چنین سرنوشتی سراغشان بیاید، راه دیگری برای موفقیت داشته اند؟

چه کنیم که بخت یار ما نیز بشود و شانس در خانه ما را نیز بزند. چه کنیم که درها برای ما هم به تخته بخورند و ما هم برای خدمت به اسلام و امام زمان (عج) تبدیل به سربازی آماده و فداکار شویم. چگونه نشانی خود را به بخت بلند بدهیم تا زنگ خانه ما را به صدا در بیاورد. سهمیه شانس را در کدام مدرسه علمیه و در کدام دفتر مرجع تقلید و به دست کدام بزرگی تقسیم می کنند تا شبانه روز خود را در صف آن بگذرانیم.

آیا آن ها که بخت یارشان بوده، او را دیده اند؟ آیا می توانند اوصافش را بیان کنند تا به جای اینکه منتظرش بنشینیم، ما به دنبال بختمان کوچه کوچه بگردیم و با یافتنش خوشبخت شویم. اگر بخت یافتنی است پس چرا از هر بخت یاری که نشانی بختش را می گیرم او را انکار می کند و او را نادیده می پندارد، گویی که به مدد زانوی خودش به آن جایگاه رسیده و دست دیگری از آستین شانس او را یاری نکرده است.

اصلا بیایید این افراد موفقِ بخیل که به ما راه میان بر را نشان نمی دهند، کنار بگذاریم و رهایشان کنیم و خود راه چاره ای بجوییم که به قول مرحوم مغفور شاعرِ پشتِ ماشین نویسِ سرگشته به دنبال بختی…… گشتم نبود! نگرد نیست.

حالا که گشته اند و نیست و همه انکارش می کنند، پس راهی باید ساخت. زیرا که ما وقتی قدم به جاده سربازی حضرت حجت (عج) گذاشتیم، نیامدیم تا شانس دست ما را بگیرد، بلکه آمدیم تا همان بختِ دستگیر دیگران باشیم. حالا که راه را نمی یابیم آن را خواهیم ساخت تا دیگران را به راه فرا بخوانیم و همراه کنیم.

بیایید قبل از اینکه راه را بسازیم قصه راه زندگی دو نفر از دوستانم را برایتان خیلی کوتاه و مختصر تعریف کنم. مجید و ابوالفضل هردو بعد از فراغت از سطح سه در آزمون قضاوت شرکت کردند و هر دو قبول شدند. مجید را در اواخر دوران کارآموزی ناراحت و بی انگیزه یافتم. علت را که جویا شدم می گفت دو بار در اختبار نهایی رد شده است. می گفت اصلا این کار با روحیات من همخوان نیست. من را برای قضاوت نیافریده اند. همان بهتر که قبول هم نشدم. می گفت اگر نتواند در اختبار سوم نمره قابل قبول کسب کند باید دفتردار قضات دیگر یا کارمند قوه شود. می گفت اما ابوالفضل شانس آورده است و در اختبار اول با نمره عالی قبول شده است و همزمان با کارآموزی بازپرس هم شده است. می گفت انگار او را برای این کار ساخته اند و گل او را با قضاوت سرشته اند. حالا مجید داشت به عمر رفته خود و فرصت های دیگری که از دست داده بود و پیشنهاد های دیگری را که رد کرده بود افسوس می خورد.

سوال اصلی این بود. چرا مجید قبل از اقدام برای قاضی شدن، به تناسب روحیات خود با شغل قضاوت توجه نکرده بود. چرا خود نشناخته به این راه قدم نهاده بود؟ ولی واقعا حیف شد که بخت یارش نبود.

این را که گفتم خاطره علی پسر خاله ام نیز در ذهنم زنده شد که می خواست تصمیم بزرگی بگیرد و برای ازدواج، با انتخاب یکی از دو دختری که نشان کرده بود، آینده و سرنوشتش را رقم بزند. اما او هم شانس نیاورد و با یک تصمیم احساسی زندگی خود را تباه کرد. قطعا شما نیز اگر به اطرافیان خود بنگرید از این دست افراد بخت برگشته خواهید یافت که به دلایل گوناگون تصمیمات اشتباهی در زندگی گرفته و اکنون از گذشته خود پشیمانند.

چه باید کرد تا ما نیز دچار سرنوشتی مانند آنچه بر مجید و علی گذشته بود نشویم؟ چه راهی باید یافت و اگر نیافتیم چه راهی باید ساخت؟ بله قطعا جوابی وجود خواهد داشت. جوابی ساده و صحیح. جوابی به روشنی روز. به همان روشنی اعتقاد شما به توهم بودنِ شانس و خواب و خیال بودنِ بخت. به همان دلیل که دهها بار از ابتدای خواندن این مطلب، نگارنده را در ذهن خود منکوب کرده اید که چرا همه چیز را به بخت و اقبال روزگار گره زده و به دنبال اثبات چیزهای نابودنی است.

راه ساده است و راه حل موجود. ما برای ساختن آینده موفق در زندگی و مسیر طلبگی باید ابتدا خود را بسازیم. خود را رشد و مهارت های خود را توسعه بدهیم. زیرا آینده چیزی جز گام هایی که امروز برمی داریم نیست. باید از سرنوشت تلخ دیگران درس بگیریم و راهی که آن ها پیش رویشان دیدند و نرفتند را انتخاب کنیم.

ده ها سال است که این راه ساخته شده است. فقط کافی است اراده کنیم و قدم در آن بگذاریم. آموختن مهارت های ده گانه زندگی همان بخت و اقبال نادیده است برای کسانی که به دنبال آن هستند. به راستی اگر مجید قبل از انتخاب اشتباه آینده اش به خودشناسی و خودآگاهی رسیده بود اکنون پشیمان نبود. علی اگر مهارت تصمیم گیری را آموخته بود، تصمیم اشتباه نمی گرفت. دوستانی که با شما وارد حوزه شده بودند اگر انتخاب این مسیر را آگاهانه و با مهارت رقم زده بودند، اکنون پس از چند سال تحصیل در حوزه مجبور به ترک آن و انتخاب سرنوشت دیگری پس از صرف عمر و جوانی و به هیچ گذراندن ایام طلایی زندگی شان نبودند.

راز موفقیت، شانس، بخت و اقبال روزگار همین راه است. رحمت پروردگار و نعمت روزگار برای همه یکسان می بارد. اما آنکه بامش بیش، برفش بیشتر است. آنکه خود را توسعه داده و مهارت های توسعه فردی را فراگرفته و سعه وجودی کسب نموده است، از اقبال بیشتر روزگار برخوردار است. چون ظرفش را بزرگتر و ظرفیتش را بیشتر کرده است.

ابوالفضل نیز همین را بعدها به من گفت که پس از تحقیق بسیار و مشورت با اهل فن، این راه را برگزیده و بی گدار به آب نزده است. او می گفت اگر به چرخ دنده های موتور محرکه نظام اسلامی نگاه کنی و نگاه سیستمی به حکومت داشته باشی، می فهمی که قوه قضائیه مهمترین رکن نظام است و یک طلبه فداکار و با انگیزه باید برای ایفای مهمترین نقش در این نظام آماده باشد. در میان این افاضاتش می فهمم که شانس ابوالفضل نیز در آموختن مهارت تفکر سیستمی رقم خورده است.

آری توسعه مهارت های فردی، پی و پایه ای است برای ساختن ستون های رفیع موفقیت. اگر پی ساختمان طلبگی را محکم بسازیم، می توانیم عَلَم اسلام را با قدرت برآن نهاده و برای حضرت ولی عصر (عج) علمداری کنیم. علمداران اسلام برای پاسخ به ندای غربت امام عصر باید دستان علم گیر خود را تقویت کنند تا پرچم اسلام را افراشته و در احتزاز نگاه دارند تا بتوانند به دست صاحبش برسانند.