1

یادداشتی برای لزوم توجه به شانس به جای مهارت های توسعه فردی

آیا راهی غیر از شانس برای موفقیت وجود دارد؟ آیا افرادی که از همین مدارس علمیه معمولی شروع کرده اند و همین برنامه آموزشی که همه طلاب باید فرابگیرند را آموخته اند، اما الان به افراد موفقی تبدیل شده اند که تریبون دارند و فرصت این را پیدا کرده اند که به اسلام و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف خدمت کنند، غیر از اینکه بخت یارشان بوده و دری به تخته خورده تا چنین سرنوشتی سراغشان بیاید، راه دیگری برای موفقیت داشته اند؟

چه کنیم که بخت یار ما نیز بشود و شانس در خانه ما را نیز بزند. چه کنیم که درها برای ما هم به تخته بخورند و ما هم برای خدمت به اسلام و امام زمان (عج) تبدیل به سربازی آماده و فداکار شویم. چگونه نشانی خود را به بخت بلند بدهیم تا زنگ خانه ما را به صدا در بیاورد. سهمیه شانس را در کدام مدرسه علمیه و در کدام دفتر مرجع تقلید و به دست کدام بزرگی تقسیم می کنند تا شبانه روز خود را در صف آن بگذرانیم.

آیا آن ها که بخت یارشان بوده، او را دیده اند؟ آیا می توانند اوصافش را بیان کنند تا به جای اینکه منتظرش بنشینیم، ما به دنبال بختمان کوچه کوچه بگردیم و با یافتنش خوشبخت شویم. اگر بخت یافتنی است پس چرا از هر بخت یاری که نشانی بختش را می گیرم او را انکار می کند و او را نادیده می پندارد، گویی که به مدد زانوی خودش به آن جایگاه رسیده و دست دیگری از آستین شانس او را یاری نکرده است.

اصلا بیایید این افراد موفقِ بخیل که به ما راه میان بر را نشان نمی دهند، کنار بگذاریم و رهایشان کنیم و خود راه چاره ای بجوییم که به قول مرحوم مغفور شاعرِ پشتِ ماشین نویسِ سرگشته به دنبال بختی…… گشتم نبود! نگرد نیست.

حالا که گشته اند و نیست و همه انکارش می کنند، پس راهی باید ساخت. زیرا که ما وقتی قدم به جاده سربازی حضرت حجت (عج) گذاشتیم، نیامدیم تا شانس دست ما را بگیرد، بلکه آمدیم تا همان بختِ دستگیر دیگران باشیم. حالا که راه را نمی یابیم آن را خواهیم ساخت تا دیگران را به راه فرا بخوانیم و همراه کنیم.

بیایید قبل از اینکه راه را بسازیم قصه راه زندگی دو نفر از دوستانم را برایتان خیلی کوتاه و مختصر تعریف کنم. مجید و ابوالفضل هردو بعد از فراغت از سطح سه در آزمون قضاوت شرکت کردند و هر دو قبول شدند. مجید را در اواخر دوران کارآموزی ناراحت و بی انگیزه یافتم. علت را که جویا شدم می گفت دو بار در اختبار نهایی رد شده است. می گفت اصلا این کار با روحیات من همخوان نیست. من را برای قضاوت نیافریده اند. همان بهتر که قبول هم نشدم. می گفت اگر نتواند در اختبار سوم نمره قابل قبول کسب کند باید دفتردار قضات دیگر یا کارمند قوه شود. می گفت اما ابوالفضل شانس آورده است و در اختبار اول با نمره عالی قبول شده است و همزمان با کارآموزی بازپرس هم شده است. می گفت انگار او را برای این کار ساخته اند و گل او را با قضاوت سرشته اند. حالا مجید داشت به عمر رفته خود و فرصت های دیگری که از دست داده بود و پیشنهاد های دیگری را که رد کرده بود افسوس می خورد.

سوال اصلی این بود. چرا مجید قبل از اقدام برای قاضی شدن، به تناسب روحیات خود با شغل قضاوت توجه نکرده بود. چرا خود نشناخته به این راه قدم نهاده بود؟ ولی واقعا حیف شد که بخت یارش نبود.

این را که گفتم خاطره علی پسر خاله ام نیز در ذهنم زنده شد که می خواست تصمیم بزرگی بگیرد و برای ازدواج، با انتخاب یکی از دو دختری که نشان کرده بود، آینده و سرنوشتش را رقم بزند. اما او هم شانس نیاورد و با یک تصمیم احساسی زندگی خود را تباه کرد. قطعا شما نیز اگر به اطرافیان خود بنگرید از این دست افراد بخت برگشته خواهید یافت که به دلایل گوناگون تصمیمات اشتباهی در زندگی گرفته و اکنون از گذشته خود پشیمانند.

چه باید کرد تا ما نیز دچار سرنوشتی مانند آنچه بر مجید و علی گذشته بود نشویم؟ چه راهی باید یافت و اگر نیافتیم چه راهی باید ساخت؟ بله قطعا جوابی وجود خواهد داشت. جوابی ساده و صحیح. جوابی به روشنی روز. به همان روشنی اعتقاد شما به توهم بودنِ شانس و خواب و خیال بودنِ بخت. به همان دلیل که دهها بار از ابتدای خواندن این مطلب، نگارنده را در ذهن خود منکوب کرده اید که چرا همه چیز را به بخت و اقبال روزگار گره زده و به دنبال اثبات چیزهای نابودنی است.

راه ساده است و راه حل موجود. ما برای ساختن آینده موفق در زندگی و مسیر طلبگی باید ابتدا خود را بسازیم. خود را رشد و مهارت های خود را توسعه بدهیم. زیرا آینده چیزی جز گام هایی که امروز برمی داریم نیست. باید از سرنوشت تلخ دیگران درس بگیریم و راهی که آن ها پیش رویشان دیدند و نرفتند را انتخاب کنیم.

ده ها سال است که این راه ساخته شده است. فقط کافی است اراده کنیم و قدم در آن بگذاریم. آموختن مهارت های ده گانه زندگی همان بخت و اقبال نادیده است برای کسانی که به دنبال آن هستند. به راستی اگر مجید قبل از انتخاب اشتباه آینده اش به خودشناسی و خودآگاهی رسیده بود اکنون پشیمان نبود. علی اگر مهارت تصمیم گیری را آموخته بود، تصمیم اشتباه نمی گرفت. دوستانی که با شما وارد حوزه شده بودند اگر انتخاب این مسیر را آگاهانه و با مهارت رقم زده بودند، اکنون پس از چند سال تحصیل در حوزه مجبور به ترک آن و انتخاب سرنوشت دیگری پس از صرف عمر و جوانی و به هیچ گذراندن ایام طلایی زندگی شان نبودند.

راز موفقیت، شانس، بخت و اقبال روزگار همین راه است. رحمت پروردگار و نعمت روزگار برای همه یکسان می بارد. اما آنکه بامش بیش، برفش بیشتر است. آنکه خود را توسعه داده و مهارت های توسعه فردی را فراگرفته و سعه وجودی کسب نموده است، از اقبال بیشتر روزگار برخوردار است. چون ظرفش را بزرگتر و ظرفیتش را بیشتر کرده است.

ابوالفضل نیز همین را بعدها به من گفت که پس از تحقیق بسیار و مشورت با اهل فن، این راه را برگزیده و بی گدار به آب نزده است. او می گفت اگر به چرخ دنده های موتور محرکه نظام اسلامی نگاه کنی و نگاه سیستمی به حکومت داشته باشی، می فهمی که قوه قضائیه مهمترین رکن نظام است و یک طلبه فداکار و با انگیزه باید برای ایفای مهمترین نقش در این نظام آماده باشد. در میان این افاضاتش می فهمم که شانس ابوالفضل نیز در آموختن مهارت تفکر سیستمی رقم خورده است.

آری توسعه مهارت های فردی، پی و پایه ای است برای ساختن ستون های رفیع موفقیت. اگر پی ساختمان طلبگی را محکم بسازیم، می توانیم عَلَم اسلام را با قدرت برآن نهاده و برای حضرت ولی عصر (عج) علمداری کنیم. علمداران اسلام برای پاسخ به ندای غربت امام عصر باید دستان علم گیر خود را تقویت کنند تا پرچم اسلام را افراشته و در احتزاز نگاه دارند تا بتوانند به دست صاحبش برسانند.

 

 

 




یک طلبه در مواجهه با توهین، تمسخر، متلک، فحش رکیک و… چه عکس العملی باید نشان بدهد؟؟؟

اکثر طلاب در مواجهه با جامعه و مردم بعضا با پدیده تمسخر و توهین روبرو شده اند. هستند افرادی که به دلایل مختلف در مواجهه با روحانیون اقدام به آزار و اذیت کلامی می نمایند و با این کار قدری از خشم و انزجار خود را از عملکرد منفی بعضی از افرادی را که لباس روحانیت را به تن نموده اما از سلوک روحانیت برخوردار نیستند، به هم لباسان آن ها نشان می دهند. حال سوال این است که مناسب ترین رفتار یک طلبه در برخورد با چنین افرادی چیست و چه باید کرد؟ ما در این مطلب کوتاه سعی داریم راه حل های بینشی و عملیاتی را به زبانی کاملا ساده بیان نماییم.

 

اگر شما طلبه جدیدالورود هستید:

این بخش از طلاب معمولا با تمسخر و متلک آشنایان و دوستان و اطرافیان حتی خانواده مواجهند. راه حل مواجهه با این افراد ساده است و نیاز به یک بینش و راه حل ذهنی دارد. و آن این است بدانیم دلیل این تغییر رفتار آنان پس از طلبه شدن ما چیست؟

به نظر نگارنده این یک رفتار محبت آمیز برای توجه به تصمیم جدید ما و نشان دهنده این است که می خواهند بگویند متوجه تصمیم جدید ما و تغییر سبک زندگی ما نسبت به خودشان شده اند. شما نباید این رفتار آنان را به عنوان اعلام موضع و اعلان جنگ برداشت کنید بلکه باید با تمام ادب و تواضع این رفتار محبت آمیز آنان را بپذیرید و با لبخندی محبت آمیز پاسخ دهید. جوابی که می توانید به شوخی به آنان بدهید این است که با لبخندی حقیقی بگویید:

 (( از آدم بودن چیزی برای ما در نیومد گفتیم شیخ بشیم شاید یه چیزی گیرمون بیاد. ))

 

اگر شما طلبه ای هستید که تازه ملبس شده اید:

این دسته از طلبه ها معمولا با بی مهری مردم غریبه مواجه می شوند. اما سوال این است که آیا آن ها با شخص شما دشمنی و عناد دارند یا با کسوت و لباس روحانیتی که شما برتن کرده اید؟

پاسخ روشن است. آن ها با لباس و رفتار برخی هم لباسی های ما مشکل دارند و در نتیجه هرجا این نماد را ببینند به آن ناسزا می گویند. حالا سوال این است که آیا این چند متر پارچه از ناسزاهای آن ها تاثیر می پذیرد؟ کثیف می شود، لکه برمیدارد؟
شاید با خود بگویید آیا حفظ حرمت این لباس و دفاع از آن به عهده ما نیست و ما نباید در مقابل بی حرمتی به آن عکس العمل نشان دهیم؟

در جواب باید گفت آیا ما به این لباس حرمت میبخشیم یا لباس به ما شخصیت میدهد؟ اگر جواب این سوال حل شود ریشه بسیاری از رفتارها معلوم می شود. به نظر ما لباس مقدس روحانیت که به لباس پیامبر موسوم است آنقدر شرافت دارد که شخص ما نمی توانیم چیزی به آن اضافه کنیم. در نتیجه ما فقط باید مواظب باشیم که با رفتار خود چیزی از حرمت و شرافت این لباس نکاهیم. در نتیجه دفاع از بی حرمتی به لباسی که بر تن ماست و شخص دیگری به آن بی حرمتی می کند وظیفه شخصی ما نیست بلکه وظیفه شرعی و صنفی ماست. پس پاسخی که ما به او باید بدهیم یک پاسخ شخصی در مقابل بی حرمتی نیست بلکه یک پاسخ دینی و شرعی و صنفی است. پس اولین عکس العمل این است که ما آرامش شخصی خود را از دست ندهیم و بدانیم او با شخص ما دشمنی ندارد.

حالا وظیفه داریم اگر روش دفاع از این لباس را می دانیم و مهارت برخورد با چنین افرادی را کسب کرده ایم به دفاع صنفی از این لباس و شخصیت و جایگاه بپردازیم و اگر شیوه های برخورد با هتاکان را نیاموخته ایم، حتما بیاموزیم و از رفتار اهل بیت در این موقعیت درس بگیریم. ما بارها داستان های برخورد پیامبر گرامی اسلام با توهین کنندگان را شنیده ایم. بارها برخورد امام حسن علیه السلام را با دشنام دهندگان خوانده ایم و شنیده ایم. ملاک عمل ما، رفتار کریمانه اهل بیت با جسارت کنندگان است و باید به شیوه آن ها با این افراد برخورد کنیم.

لذا اگر هنوز مهارت و جایگاه چنین رفتاری را در خود نمیبینیم، بهترین شیوه بازهم لبخند و رفتار مسالمت آمیز است. راه حل عملیاتی که ما پیشنهاد می دهیم این است که شما یک رفتار دوستانه و از روی محبت است. گرچه باید متناسب با موقعیت پیش آمده عکس العمل نشان داد. اما اینکه به کسی که ناسزا می گوید یک لبخند حقیقی و نه از روی تمسخر بزنیم و در جواب به او بگوییم ما که در عوض ارادتمندیم و از ابراز محبت شما ممنونیم نباید کار سختی باشد.

شاید بهترین شیوه این است که خود را به نشنیدن بزنیم و خیال کنیم به ما عرض ارادت کرده و سلامی از دور فرستاده در نتیجه ما هم در مقابل به او عرض ارادت کنیم و سلامش را با لبخندی پاسخ دهیم. دست بلند کنیم و بگوییم: ((مخلصم ارادتمند)).

باور کنید چنین رفتاری به نتیجه دلخواه شما منجر می شود. او را شرمنده رفتار خود می کند و تاثیر رفتار محبت آمیز شما، نظر او را به جایگاه و شخصیت شما تغییر می دهد.
لطفا شما نیز تجربیات خود را ذیل این مطلب منعکس کنید. نظرتان را بنویسید تا طلاب جوان را برای مواجهه با این مساله یاری رسانید. نظرات شما بسیار راهگشا و مورد توجه ماست.




چشم انداز ۴۰ سالگی من

در گذشته های خیلی دور که امکاناتی مانند قطب نما و GPS وجود نداشته افرادی که مجبور به جابجایی و حرکت در دریا و صحرا و جاده ها بوده اند جهت صحیح حرکت خود را با کمک گرفتن از طبیعت تشخیص می داده اند. یکی از این عوامل طبیعی ستاره قطبی است. آن ها می دانستند هر وقت به سمت آن ستاره پرنور حرکت کنند در حال عزیمت به سمت شمال کره زمین هستند و سایر جهت ها را نیز با همان ستاره هماهنگ کرده و جهت یابی می نموده اند. اینگونه از رفتن به بیراهه نجات یافته و در مسیر حرکت گم نمی شدند و به دور خود نمی چرخیدند. اکنون ما نیز در حال حرکت هستیم همه ما در حال جابجایی در زمان هستیم. اما سوال این است که ما به کدام مقصد می رویم؟ آیا ستاره قطبی خود را تشخیص داده ایم؟ آیا در هر حال و موقعیتی سمت و سوی درست حرکت خود را تشخیص می دهیم؟

گرچه موفقیت شاخص و ملاک معینی ندارد و برای هر فرد متناسب با شرایط خودش تعریف و تعیین می شود، اما عوامل موفقیت با هر تعریف و شاخصی مشابه و معین است. یکی از مهمترین عوامل موفقیت در افرادِ موفق، تلاش هدفمند و جهت دار است. ما در هر لحظه از عمر خود در حال حرکت هستیم. عمر ما می گذرد و این حرکت به هیچ عنوان متوقف نمی شود. اما اگر بتوانیم به این حرکتِ زمانی، جهتی خاص بدهیم، متوقف نشویم و حواسمان به اطراف پرت نشود، مسیر طولانی تری را در زمان کمتری طی خواهیم کرد و زودتر به مقصد خواهیم رسید.

اما چگونه می توانیم به این حرکت جهت دهی کنیم؟

ترسیم چشم انداز ۴۰ سالگی یکی از روشهای موفقیت آمیز برای جهت دهی و هدفمند نمودن تلاش های روزانه، ماهانه و سالانه ماست. این چشم انداز می تواند همان ستاره قطبی ما در انتخاب مسیر حرکت در زمان باشد. اگر بتوانیم این ستاره قطبی را با تمام جزئیاتش و با کمی چاشنی آرمانگرایی در حد معقول و قابل دسترس و مطابق با استعداد، توانمندی و سایر ظرفیت های خود، ترسیم و تعیین کنیم، از سردرگمی در همه انتخاب ها در همه لحظات زندگی خود نجات پیدا کرده و در پیچ و تاب جاده زندگی راه را گم نخواهیم کرد.

برخی از نظریه پردازان عمر انسان را به دو قسمت تقسیم می کنند :عمر فعال  و عمر منفعل

عمر فعال:

آن قسمت از زندگی که در راستای یک چشم انداز روشن طی می شود ” عمر فعال ” نامیده می شود . افرادی که در سنین پایین تر چشم اندازی برای خود ترسیم می کنند ، میزان عمر فعال بیشتری دارند . بنابراین ما در هر زمان که چشم انداز روشنی برای زندگی از امروز به بعد خود طراحی کنیم ، یک زندگی فعال را شروع می کنیم . زندگی فعال باعث افزایش امید ، خوشبینی ، تاب آوری و کارآمدی در ما می شود که همه اینها روی هم سرمایه روانشناختی ما را تشکیل می دهند .

به بیان دیگر، طراحی چشم انداز باعث تقویت سرمایه روان شناختی ما می شود . با داشتن یک چشم انداز روشن در زندگی، می توانیم بدانیم که کجا هستیم و دوست داریم در آینده نزدیک و آینده دور در کجا باشیم ، چگونه می توانیم ” امید ” و ” خوش بینی ” داشته باشیم .

کاربرد های مهم طراحی چشم انداز :

  1. حال و آینده را به هم پیوند می دهد
  2. باعث ایجاد تعهد در ما می شود
  3. باعث ایجاد و نگهداری انگیزه می شود .
  4. به فعالیت های ما انسجام ، جهت و معنا می دهد .
  5. باعث شناسایی معیار برای سنجش فعالیت ها ، تصمیمات و اقدامات ما می شود آیا این کاری که می خواهم بکنم ، یا این رشته ای که می خواهم انتخاب بکنم یا این اقدامی که قصد دارم انجام دهم ، در راستای چشم انداز پنج ساله ، ده ساله و … من هست ؟

مراحل برنامه ریزی توسعه فردی :

  1. خودشناسی: شناخت توانایی ها، قابلیت ها، استعدادها، شایستگی ها، نقاط قوت و ضعف و ابعاد و ویژگی های گوناگون شخصیتی خود
  2. هدف گذاری و برنامه ریزی: تعیین اهداف خود در زمینه های شخصی، تحصیلی و کاری و برنامه ریزی برای دستیابی به آنها
  3. یادگیری: آموختن هر آنچه برای رسیدن به اهداف مورد نیاز است و تغییر دائمی (و نه از روی عادت و نه تصنعی) در تفکرات، احساسات و رفتار خود

۴۰ سالگی با شکوه من

 




تعریف اعتماد به نفس

معمولا همه ما در زندگی خود از عبارت اعتماد به نفس استفاده می کنیم و می گوییم که به عنوان مثال؛

سجاد اعتماد به نفس دارد و حسن اعتماد به نفس ندارد

اما هنگامی که از یکدیگر تعریف اعتماد به نفس را می پرسیم؛ که اعتماد به نفس یعنی چه؟ نمی توانیم جواب واضحی برای آن بیابیم.

تعریف اعتماد به نفس به گونه ای است که همه آن را درک می‌کنیم اما به هنگام توضیح دادند خیلی موفق نیستیم.

برای اینکه بتوانیم اعتماد به نفس را به درستی ترجمه کنیم و آن را با مواردی از قبیل عزت نفس یا خودکارآمدی یا تعاریف نامتناسب دیگر این واژه اشتباه نگیریم، بهتر است که به صورت اجمالی با موارد فوق آشنا شویم تا در هنگام تعریف اعتماد به نفس، صحیح ترین وجه آن را ارائه کنیم.

به بیان دیگر اعتماد به نفس انواع مختلفی دارد و تعاریف متعددی دارد اما فقط یکی از آنها اعتماد به نفس است و بقیه عبارات دیگری می باشند همانند؛

عزت نفس: که به معنای احساس ارزشمندی هر فرد به خودش می باشد.

خودکارآمدی: که به معنای این است که فرد احساس کند توانمندی مشخصی در موضوع مشخصی دارد.
این تعریف به حدی با تعریف اعتماد به نفس شباهت دارد که در بسیاری از موارد به جای همین موضوع به کار می رود. بعضاً تعاریفی را در مورد اعتماد به نفس شنیده یا دیده ایم که آنچنان که باید و شاید حق کلمه را ادا نمی کنند.

تعریف اعتماد به نفس

اعتماد به نفس یعنی اینکه به لحاظ ذهنی مطمئن باشیم که می توانیم کاری را با کیفیت مطلوب انجام دهیم.

یا تعریف دیگری که می گوید اعتماد به نفس یعنی داشتن مهارت کافی و داشتن باور کافی در مورد توانایی انجام کاری

بنابر تعریف فوق اگر میخواهیم ببینیم که اعتماد به نفس داریم یا نه؟ باید ببینیم که این دو ویژگی در ما، یافت می شود یا خیر؟

۱٫     داشتن مهارت کافی در کار

۲٫     داشتن دید خوب نسبت به مهارت و توانمندی هایمان

به عنوان مثال اگر شما درس خود را به خوبی بلد باشید و دانش کافی را کسب کرده باشید و مهارت های لازم برای ارائه دانش خود را نیز آموخته باشید، جزو آن دسته از افرادی هستید که اولین شرط اعتماد به نفس را دارا می باشند ولی اگر ضمن داشتن مهارت های لازم، خودتان را باور نداشته باشید و تصویری که از خودتان و مهارت تان دارید بسیار کمتر از از آن چیزی که هستید باشد، عنصر کلیدی دوم را از دست داده اید و همین امر باعث می‌شود تا در هنگام ارائه دانش خود کیفیت مطلوب را نداشته باشید و از آن چیزی که هستید کمتر دیده شوید.

نکته قابل توجه این است که ما در هر کاری یا اعتماد به نفس لازم را داریم یا نه!!

و این امر کاملاً وابسته به کاری است است که میخواهید انجام دهید.

بنابراین ممکن است در کاری اعتماد به نفس لازم را داشته باشید و یا نداشته باشید.

مثلاً ممکن است من در نوشتن و خطاطی کردن اعتماد به نفس داشته باشم و هزاران خط از آیات قرآن کریم را به خوبی ترسیم کنم اما در صوت و لحن و قرائت قرآن اعتماد به نفس نداشته باشم و برای قرائت سوره در میان جمع، کیفیت مطلوبی را ارائه نکنم.

با توجه به تعاریف فوق ما ترجیح می دهیم تا تعریف خودمان را از اعتماد به نفس بیان کنیم.

ما زمانی اعتماد به نفس خواهیم داشت که؛

[مهارت کافی در انجام کاری را داشته باشیم و همچنین تصویر ذهنی ما نسبت به توانایی انجام آن مثبت باشد.]

در چنین تعریفی حداقل عوامل زیر در موفقیت و اعتماد به نفس شما تاثیر خواهند داشت:

·        دانش کافی انجام کار

·        مهارت کافی انجام کار

·        تجربه های قبلی انجام کار

·        بازخوردهای دیگران در مورد انجام کار

·        کیفیت انجام کار سایرین

·        و …

قبل از اینکه به بیان راهکارهای تقویت اعتماد بنفس بپردازیم، بهتر است این سوال را از خود بپرسیم، که اصلا اعتماد به نفس چه اهمیتی دارد؟

اهمیت اعتماد به نفس برای همه واضح و روشن است و داشتن اعتماد به نفس یکی از بدیهیات و ضروریات زندگی هر فرد می باشد.

 

در حقیقت اگر شما اعتماد بنفس کافی نداشته باشید دو اتفاق رخ خواهد داد:

یا هیچگاه به انجام کاری دست نخواهید زد و هیچ کاری را شروع نخواهید کرد و از انجام آن فرار می کنید
و یا کار را با کیفیت بسیار پایین و به صورت اشتباه انجام خواهید داد و همین باعث می شود که اعتماد به نفس شما روز به روز کاهش پیدا کند

چرخه معیوب اعتماد به نفس

در واقع اگر شما با اعتماد به نفس پایین کاری راشروع کنید، مسلما آن را با کیفیت خوبی انجام نخواهید داد، به این دلیل که یا مهارت کافی ندارید و یا تصوّر درستی از مهارت‌های خود ندارید و همین موضوع باعث می‌شود که یک تصویر ذهنی منفی دیگر در ذهن شما شکل بگیرد.

در نتیجه اعتماد به نفس شما روز به روز کمتر و ضعیف تر می شود.

بنابراین لازم است که همین الان تصمیم بگیرید تا جلوی این چرخه معیوب را گرفته و اعتماد به نفس خود را تقویت کنید.
پیشنهاد می کنیم گام های زیر را انجام داده و به ارتقاء اعتماد به نفس خود کمک کنید.

قبل از اینکه به بیان راهکارها بپردازیم بهتر است بدانید که سوخت اعتماد به نفس داشتن هدف می باشد.

بدون شک یکی از مهمترین راهکارها برای افزایش و تقویت اعتماد به نفس این است که هدف مشخصی داشته باشید.

هدف، سوختِ حرکت ماست و اگر سوختی نداشته باشیم هیچ حرکتی رخ نخواهد داد.

در ادامه به بیان ۱۰ روش برای تقویت اعتماد به نفس می‌پردازیم توصیه ما این است که هر روز یکی از این راهکارها را استفاده نموده تا طی یک دوره ۱۰ روزه شاهد افزایش چشمگیر اعتماد به نفس خود باشید.

روش اول: تقویت اعتماد بنفس با یادگیری مهارت کافی

اولین و اصولی ترین روش که برای تقویت اعتماد به نفس وجود دارد این است که ما بدانیم برای اینکه اعتماد به نفس کافی در کاری داشته باشیم لازم است که مهارت های لازم برای انجام آن کار را نیز داشته باشیم.

مثلاً فرض کنید که شما قرار است سخنرانی داشته باشید، اگر مهارت چگونه صحبت کردن را ندانید و ندانید که چه رفتاری را باید چه زمانی از خود بروز دهید، بدون هیچ تردیدی نمی‌توانید اعتماد به نفس لازم را داشته باشید زیرا؛
اولاً نمی‌توانید تصویر ذهنی درستی داشته باشید و ذهن شما بیش از اندازه درگیر چگونگی انجام کار خواهد شد و همین تردید باعث می‌شود که انجام درست کار و به اعتماد به نفس رسیدنِ شما، امکان پذیر نباشد.

برای این که بتوانیم به خوبی و با اعتماد به نفس صحبت کنیم، لازم است که دو ویژگی داشته باشیم.

اول این که مهارت فن بیان را بلد باشیم.

دومین گام این است که تصویر خوبی از توانمندی‌های خود داشته باشیم. این که باور کنیم که می‌توانیم به طور درست و صحیح این کار را انجام بدهیم و بدانیم که از پس آن به خوبی بر می‌آییم!

پس گام اول برای داشتن اعتماد به نفس در هر کاری، داشتن مهارت است.

تمرین پیشنهادی: همین الان تصمیم بگیرید که در کاری جدید و یا کاری که باید در آن اعتماد به نفس داشته باشید، مهارت کسب کنید. مثلاً می‌توانید در یک دوره مهارتی شرکت کنید و یا کتابی در این زمینه مطالعه کنید.

 

روش دوم: تقویت اعتماد به نفس با انجام یک کار دشوار

یکی از موضوعاتی که اعتماد به نفس ما را تا حد زیادی تقویت می کند، انجام یک کار دشوار است.

مثلاً اگر شما در کاری مثل سخنرانی در میان جمع دوستان موفقیتی کسب کرده‌اید، به احتمال زیاد خیلی راحت تر می‌توانید به دیگران نه بگویید!

بنابراین باید جست و جو کنید و ببینید که چه کار دشواری وجود دارد که می‌توانید با انجام دادن آن اعتماد به نفس خود را افزایش دهید.

مثلا اگر در گرفتن حق خود از دیگران مشکل دارید و یا احساس می کنید که ارتباط گرفتن با دیگران دشوار است احتمالا گزینه مناسبی برای تمرین را به دست آورده اید.

هشدار: برای اینکه این روش (انجام کار دشوار) به تقویت اعتماد به نفس شما منجر گردد، بهتر است دقت کنید که به اندازه کافی در کار مد نظرتان توانمندی داشته باشید که حتما موفق شوید وگرنه با شکست خوردنی دوباره، اعتماد به نفستان کمتر نیز خواهد شد.

اگر موارد بالا و یا موارد مشابه آن برای شما دشوار می باشد می توانید از مهارت فن بیان برای بیان نظرات و یا طلب حق و یا تقویت قدرت بیان و ارتقاء سطح ارتباطات اجتماعی خود کمک بگیرید.

تمرین پیشنهادی: همین الان تصمیم بگیرید که دوست دارید چه کار دشواری را انجام دهید که مطمئن هستید از پس آن بر می‌آیید؟

 

روش سوم: تقویت اعتماد به نفس با انجام یک فعالیت جدید

گاهی اوقات با انجام یک فعالیت جدید می‌توانیم اعتماد به نفس خود را تقویت کنیم.

تجربه‌های جدید عموماً به ما حس خوبی منتقل می‌کنند و اگر جرأت کنیم که تجربه‌های جدیدی را تست کنیم، افزایش اعتماد به نفس را تجربه خواهیم کرد.

به عنوان مثال: می‌توانید در یک تفریح جدید مثل پینت بال یا شنا و یا کلاس آموزشی جدید مثل شخصیت شناسی یا کلاس ورزشی جودو ثبت نام کنید و یا در اردوهای فرهنگی و جهادی که تا به حال تجربه شرکت در آن ها را نداشتید،  شرکت کنید.

تمرین پیشنهادی: همین امروز لیستی از فعالیت هایی که علاقمند به انجام آنها هستید، تهیه کنید و یکی از مواردی که تا به حال تجربه نکرده اید را تجربه کنید.

 

روش چهارم: تقویت اعتماد به نفس با تقلید و وانمود سازی

واقعیت این است که اگر شما واقعاْ اعتماد به نفس داشته باشید و یا وانمود کنید که اعتماد به نفس دارید فرق زیادی ندارد! اغلب افراد متوجه آن نخواهند شد.

رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم): مَن تَشَبَّهَ بِقَومٍ فَهُوَ مِنهُم – هر كه خود را به قومى مانند سازد ، از جمله آنان باشد .

نکته مهم این است که تقلید ما به صورت درست باشد، زیرا اگر از چیزی تقلید کنیم، بعد از مدتی واقعاً به همان شکل در خواهیم آمد و به همین دلیل است که احادیث زیادی در باب منع از تشبه به کفار را در اسناد شیعه می یابیم زیرا پس از اینکه از دیگران تقلید کنیم پس از مدتی همان صفاتی که وانمود به داشتن آن ها می کردیم در ما ایجاد می شوند.

بنابر این اگر در کاری اعتماد به نفس کافی ندارید، کافیست تا فرد موفق در همان کار را پیدا کنید و رفتار های شاخص آن فرد که بیانگر اعتماد به نفس شخص می باشد را تقلید کنید.

مثلا اگر در سخنرانی می خواهید اعتماد به نفس کسب کنید بهتر است با صدای بلند و رسا صحبت کنید همانند بسیاری از سخنرانان موفق و با اعتماد به نفس که با مهارت های ارتباطی آشنا می باشند.

برای این کار لازم نیست صدایتان واقعاً بلند و رسا باشد. کافیست که ادای چنین حالتی را در بیاورید و بهترین کار انجام تمرین بلند خوانی است.(جهت آشنایی با تمرین بلند خوانی به مهارت فن بیان مراجعه فرمائید.)

 

روش پنجم: تقویت اعتماد به نفس با خود گویی مثبت

پنجمین روش از مجموعه روش‌هایی که مطرح شده، تلقین و خودگویی مثبت است.

لازم است که ما به صورت مداوم گفت و گوهای درونی خود را بررسی کنیم و ببینیم که در حال گفت و گوی مثبت با خود هستیم یا منفی؟

حتی اگر در حال نقش بازی کردن هستیم، باید بارها و بارها بگوییم که: به توانمندی خود ایمان داریم و از همه مهم‌تر از گفت و گوهای منفی جداً‌خودداری کنیم.

خیلی اوقت با گفتن جملات منفی از قبیل: «من نمی توانم، این کار سختی است، اگر خراب کنم چه؟» ضربه ی بزرگی به خود می زنیم و سدی بزرگ در مقابل خود قرار می دهیم که مانع کسب اعتماد به نفس ما می گردد.

زمانی که دانش و مهارت لازم را داشته باشید و از جملات مثبت برای رسیدن به خود باوری در توانمندی های خود استفاده کنید، مسلما کیفیت بهتری را در کارها و فعالیت هایتان ارائه خواهید کرد.

 

روش ششم: تقویت اعتماد به نفس با اصلاح اطرافیان

یکی از مهم‌ترین عوامل برای تاثیرگذاری روی اعتماد به نفسمان، اطرافیان ما هستند.

در حقیقت اطرافیان ما نقش بسیار مهمی در تصویر ذهنی ما دارند.

اگر دوستان و نزدیکان شما دائماً به شما تلقین کنند که نمی‌توانید از پس کاری بر بیایید و شما را قبول نداشته باشند (چه بخواهید و چه نخواهید ) قسمتی از تصویر ذهنی شما و در نتیجه اعتماد به نفس شما مخدوش می‌شود و این دیگر به خودمان بستگی دارد که چطور می‌توانیم این اثر را کم کنیم.

به ۵ نفر مهم اطراف خود نگاه کنید و ببینید که آیا آنها به افزایش اعتماد به نفس شما کمک می‌کنند یا به کاهش آن؟

اگر احساس می‌کنید که اثر آنها در زمینه کاهش بیشتر است، پیشنهاد می‌کنم که دوستان و اطرافیان مثبت‌تری را به ترکیب نزدیکانتان اضافه کنید.

قرار نیست پدر و مادرتان را دور بیاندازید!

زمانی که صحبت از اصلاح اطرافیان می‌شود، بسیاری از عزیزان با اعتراض می‌گویند که ما نمی‌توانیم که پدر و مادر و یا همسرمان را عوض کنیم یا دور بیندازیم!

خب قطعاً منظور ما نیز چنین چیزی نیست! و فقط پیشنهاد می‌کنیم که افراد مثبت‌تری را به ترکیب اطرافیانتان اضافه کنید تا اثر منفی دیگران کمتر شود. همین!

 

روش هفتم: تقویت اعتماد به نفس با اصلاح تصوّر نسبت به ذهنیت دیگران

می‌دانم که حتی درک جمله بالا کمی سخت است! و البته پیچیده! و منظور من از این جمله این است که بدانیم واقعاً تصور دیگران به ما چگونه است؟

فکر می‌کنم بهترین روش برای توضیح این موضوع، بیان یک مثال باشد.

معمولا افرادی که تجربه سخنرانی بیشتری دارند اعتماد به نفس بیشتری نیز دارند و آن هم به خاطر توجهشان به این موضوع است که بسیاری از موضوعاتی که باعث می‌شود اعتماد به نفس زیادی نداشته باشیم، اصلاً توسط مخاطبان سخنرانی قابل مشاهده و درک نیست!

مثلاً بسیاری از افراد نگران ضربان قلب بالا هستند در صورتی که عموماً این موضوع توسط مخاطبان قابل مشاهده نیست!
و یا بسیاری از لرزش دستهایشان در سالن سخنرانی نگران هستند در صورتی که از دید مخاطبان حتی چهره سخنران قابل مشاهده نیست چه برسد به لرزش دست‌ها!

بنابراین این خیلی مهم است که بدانیم دیگران واقعاً نسبت به ما چه تصوری دارند و تصوّر خودمان از ذهنیت مخاطبان را اصلاح کنیم.

گاهی اوقات با گمانه زنی های بی اساس در مورد ذهنیت مخاطب دچار تله های ذهنی می شویم که با تصورات غلط و بی پایه و اساس خود در ذهن خود گسترده ایم.

برای تقویت اعتماد به نفس خود، کافیست تا این تله های ذهنی را دور بریزیم و مسیر پیشرفت خود را هموار تر کنیم.

 

روش هشتم: تقویت اعتماد به نفس با تصویر سازی ذهنی صحیح

از دیگر تمرینات ارزشمند، تصویر سازی ذهنی صحیح است.

یکی از شانس‌هایی که ما آورده‌ایم این است که مغز ما فرق بین تصوّر با واقعیت را متوجه نمی‌شود و اگر ما بتوانیم به خوبی تصویر سازی ذهنی کنیم، مغز ما احساس می‌کند که آن کار را انجام داده است و همین موضوع باعث می‌شود که اعتماد به نفس ما افزایش پیدا کند.

مثلاً اگر شما تصور کنید که در حال خوردن لواشک و یا گوجه سبز هستید بزاق دهان شما ترشح می شود.
ذهن شما نمی تواند تشخیص دهد که واقعاً در حال خوردن گوجه سبز هستید یا نه و فقط با تصویر آن دستور به ترشح بزاق دهان می دهد.

با استفاده از این تکنیک فقط کافیست تا قبل از انجام هر کاری چندین مرحله و از بعدهای مختلف این کار را در ذهن خود تصور کنید و به نحو احسن انجام دهید تا ذهن شما ما نسبت به انجام این کار آمادگی بیشتری داشته باشد و اعتماد به نفس شما افزایش یابد.

روش نهم: تقویت اعتماد به نفس با گرفتن تصمیمات کوچک

از دیگر روش‌های بسیار کاربردی این است که شروع کنیم به گرفتن تصمیمات کوچک اما موفقیت آمیز.

مثلاً اگر شما تصمیم بگیرید که هر روز ۱۰ دقیقه زودتر از خواب بیدار شوید و واقعاْ این کار را انجام دهید،
مطمئن باشید که حس بسیار بهتری نسبت به خود و توانمندی‌هایتان خواهید داشت.

یکی از این تصمیمات کوچک خوب، اضافه کردن زمان مطالعه به برنامه روزانه است. مثلاً‌ شما می‌توانید روزانه ۱۰ یا ۲۰ دقیقه مطالعه را به برنامه روزانه خود اضافه کنید.

یکی از پیشنهادات ما به شما عزیزان مطالعه درسنامه های مهارتی مسیر طلبه می باشد که به رشد و ترقی شما می انجامد و مهارت های لازم جهت ارائه خدمات طلبگی را در دسترس شما قرار می دهد.

روش دهم: تقویت اعتماد به نفس با اصلاح دیدگاه

آخرین گامی که برای تقویت اعتماد به نفس به شما توصیه می کنیم، اصلاح دیدگاه است.

گاهی اوقات تصوراتی که ما داریم و یا انتظاراتمان با دنیای واقعی همخوانی ندارد و همین موضوع باعث می‌شود که از اعتماد به نفس ما کاسته شود.

به عنوان مثال چند مورد از موضوعاتی که با اصلاح آنها اعتماد به نفس بیشتری را تجربه خواهیم کرد را با یکدیگر مرور می‌کنیم؛
آیا اطرافیان باید از ما حمایت کنند؟

پاسخ منفی است!‌

چه کسی گفته که همیشه اطرافیان باید از ما حمایت کنند!

اگر این اتفاق رخ می‌داد، خیلی خوب بود، اما خبر بد این است که اصلاً اینطور نیست و قرار نیست که هر وقت تصمیم به رشد و تغییر می‌گیریم، دیگران با ما همراه باشند.

اگر به تاریخ نیز نگاه کنید، خواهید داد که بسیاری از بزرگان تاریخ بر خلاف اطرافیان و بدون حمایت آنها (و عموماً با مخالفت و سنگ اندازی آنها) به انجام کارهای مهم خود پرداخته‌اند.

آیا قرار نیست شکست بخوریم؟

دومین تصویری که به اشتباه در ما شکل گرفته است این است که قرار نیست که ما در مسیر حرکتمان هیچ شکستی نداشته باشیم!

تقریباً مطمئن هستم که پشت هر موفقیتی تعداد قابل توجهی شکست وجود دارد که در زندگی نامه بسیاری از افراد موفق می توان به وضوح این شکست ها را مشاهده کرد.

 




همین ابتدا خواهش می کنم از روی تیتر قضاوت نکنید.

این مطلب را کسی نوشته است که ماموریت سال های اخیرش در حوزه علمیه، کارآفرینی برای طلاب دانش آموخته و ایجاد سامانه مجازی کاریابی و اشتغال زایی برای آنان بوده است. مخاطب این سخن اما طلاب جوان سال های ابتدایی و جدیدالورود است. بسیاری از داوطلبان ورود به دنیای طلبگی از ما می پرسند که در آینده چه کاره خواهند شد. مشاغل طلبگی چیست و چه اهداف شغلی در افق طلبگی را باید دنبال کنند؟

اگر بخواهیم پاسخی صریح، صحیح، شفاف و آشکار به آن ها بدهیم باید بگوییم در آینده و افق دنیای طلبگی هیچ شغل تعریف شده و هدف شغلی وجود ندارد. اصلا چشم انداز طلبگی، شغل نیست و در این وادی از اهداف شغلی معین خبری نیست. در واقع باید بگوییم هرکس با چنین هدفی به این مسیر قدم می گذارد راهش را به غلط انتخاب کرده و اگر به هدفش برسد نیز از بیراهه رسیده است.

شاید با خود بگویید، پس این همه طلبه شاغل در بسیاری از ادارات و سازمان ها مانند آموزش وپرورش، سازمان تبلیغات، حج و زیارت، اوقاف، نیروهای مسلح و… چگونه به این مشاغل رسیده اند. این ها همه به نوعی از مشاغل طلبگی محسوب می شوند و طلاب در آن شغل ها در حال خدمت هستند. پس چگونه می گویید شغلی در آینده طلبگی تعریف نشده است؟؟

این سوال به جایی است اما به معنای اثبات آن نیست. برای اینکه مراد نویسنده از این ادعا معلوم شود کمی باید حوصله کنید. بیایید بار دیگر طلبگی را تعریف کنیم و بدانیم که فلسفه وجودی حوزه های علمیه چیست. مطابق آیه تفقه که بنیاد حوزه بر آن نهاده شده هدف از طلبگی شناخت دین و تبلیغ و اقامه آن است. یعنی هدف اصلی طلبگی دین شناسی و سپس تبلیغ و ترویج آن و در نهایت اقامه آن در جامعه است. آموزش هایی که در حوزه ارائه می شود نیز برای رسیدن به همین هدف برنامه ریزی شده است. حالا وقتی ما توانستیم در حوزه علمیه تحصیل کنیم و دین را بشناسیم، موقع آن فرا می رسد که دین را به جامعه منتقل کنیم و به برپایی دین در جامعه بپردازیم. در نتیجه باید یکی از راه های تبلیغ و ترویج دین را انتخاب کنیم. در این هنگام طلبه ای با توجه به استعداد و علاقه اش و مهارت هایی که کسب کرده است به آموزش و پرورش می رود و دین را به کودکان و نوجوانان آموزش می دهد. طلبه دیگری به عقیدتی سیاسی سپاه یا ارتش می رود و به جوانان دین را منتقل می کند. افراد دیگری از طلاب نیز که به امور اداری و فعالیت در سازمان ها علاقمندند و توانایی مدیریت را در خود پرورش داده اند به کارهای اداری مشغول می شوند. و در نتیجه با هدف اولیه شناخت و تبلیغ دین، هر طلبه به فراخور دانش، معرفت و مهارتش، یکی از راه هایی را که او را به این هدف مقدس می رساند را انتخاب نموده و در ان به انجام رسالت طلبگی خود مشغول می شود.

قطعا باز این سوال به ذهن شما خواهد رسید که چه تفاوتی بین این دو حالت وجود دارد؟ چه کلاه به سر، چه سر به کلاه. در انتها هر طلبه باید در شغلی از مشاغل طلبگی ورود پیدا کند و به خدمت طلبگی بپردازد. پس چه اشکال دارد که از همان ابتدا با هدف مشغول شدن در یکی از همین مشاغل به حوزه بیاید و برای رسیدن به آن تلاش کند؟

پاسخ روشن است. تفاوت در دیدگاه صحیح شما نسبت به طلبگی است. تفاوت در هویت طلبگی شماست. تفاوت در وجود و عدم وجود انگیزه شما در دوران تحصیل است. شاید شما آثار تفاوت این دو دیدگاه را به طور ملموس درک نکنید. اما با تبیین دقیق آن متوجه خواهید شد که تفاوت نگاه شما به مشاغل طلبگی چقدر می تواند در پیمودن صحیح این مسیر پر پیچ و خم به شما کمک کند.

اگر هدف شما به دست آوردن مشاغل طلبگی باشد، مثلا با خود بگویید به حوزه بروم تا قاضی شوم، معلم شوم، وکیل، استاد دانشگاه، روحانی کاروان، نماینده ولی فقیه در دانشگاه یا سپاه یا ارتش، امام جمعه، نماینده مجلس، رئیس جمهور و…شوم، اشکالی که در همان سال های ابتدایی به وجود می آید و تا انتهای طلبگی ادامه دارد این است که آنچه در حوزه فرا می گیرید، هیچ ارتباطی به اهداف شغلی شما ندارد. زیرا از دروس حوزه هیچ یک از این مشاغل بیرون نمی آید. هیچ آموزشی برای تصدی این مشاغل به شما داده نمی شود. لذا کم کم از رسیدن به اهدافتان نا امید می شوید. نسبت به خواندن دروس حوزه دلسرد می شوید. از بی ارتباطی آموخته ها با اهدافتان دلگیر می شوید. احساس بطالت و بی فایدگی به شما دست می دهد. احساس می کنید عمرتان را بیهوده در حوزه تلف کرده اید. بر جوانی ازدست رفته خود در حوزه علمیه حسرت می خورید و دائم به فکر ترک حوزه هستید. زیرا احساس می کنید نه تنها به هدف خود نرسیده اید بلکه پیوسته در حال دور شدن از کاخ بلند آرزوهای خود هستید.

اما اگر هدف شما از ورود به دنیای طلبگی شناخت دین و سپس تبلیغ و اقامه آن در جامعه باشد. هر چه از دروس و علوم ارائه شده در حوزه می خوانید، مطابق با هدف شماست. احساس می کنید هر روز که در حوزه می گذرانید یک قدم به جلو رفته اید. هر روز مطلب جدیدی در شناخت بهتر دین آموخته اید و احساس بالندگی و رشد را در خود به وضوح درک می کنید. از آنچه هستید لذت می برید و به لحظه لحظه طلبگی خود افتخار می کنید. آرام آرام که به انتهای دروس طلبگی خود می رسید، تلاش می کنید که راه تبلیغ و ترویج دین را که متناسب با آموخته ها، علائق، توانمندی و مهارت های شماست انتخاب کنید و برای خدمت در آن راه، خود را با اشتیاق و انگیزه آماده شوید.

چنین شخص حتی اگر نتواند به شغل دلخواهش برسد، باز این انگیزه را دارد که مشاغل دیگر را امتحان نماید و با آغوش باز بپذیرد و رسالت خود که تبلیغ و اقامه دین باشد را از آن راه انجام دهد. پس هیچ بن بستی برای او وجود ندارد. تفاوتی در مشاغل طلبگی نمی بیند. چون خود را موظف به انجام رسالت طلبگی اش می داند و نا امیدی و بی انگیزگی در او راه نخواهد داشت.

باید دقت داشت که آنچه گفتیم، منافاتی با نگاه بلند مدت و برنامه ریزی برای رسیدن به چشم انداز مشخص و معین ندارد. تنها تفاوت در نگاه شما به طلبگی است. تفاوت دیدگاهی که این همه آثار متفاوت را به همراه دارد.




برای تامین معیشت از راه طلبگی چه باید کرد؟

این اواخر هفته ای نیست که سوالاتی از این قبیل نداشته باشیم که برای تامین معیشت از راه طلبگی چه باید کرد؟ ابتدا کمی در مورد سوال و درستی آن صحبت می کنیم. ما معتقدیم اگر آن دسته از طلابی که برای تامین معیشت خود از راه غیر طلبگی اقدام به کارهایی مانند کشاورزی، عسل فروشی، عطاری، مسافرکشی، پیک موتوری و… می کنند، تصمیم بگیرند که همین تلاش را در جهت طلبگی خود انجام دهند و حتی هدف خود را کسب درآمد و تامین معیشت خانواده خود بدانند با یک تیر دو نشان زده اند. بلکه فواید زیادی را نیز برای خود و جامعه ایجاد کرده اند. اقل این فواید این است که احساس رضایت قلبی که از بزرگترین نعمات الهی است، به او دست می دهد و احساس هدر رفت عمر در راه طلبگی و بی فایده بودن برای خود و جامعه را در خود از بین می برد. بماند که با آنچه در این مسیر ایجاد خواهد کرد چه خدماتی را به جامعه عرضه خواهد کرد.

اما سوال اصلی اینجاست که از کجا باید شروع کرد؟ پاسخ واضح و روشن است: ارزش آفرینی

شما وقتی به نانوایی می روید چه چیزی می خرید؟ بله قطعا چیزی غیر از نان در آن جا به فروش نمرسد. پس طرح چنین سوالی شاید در نگاه اول مسخره به نظر بیاید. اما با دقت در ارزشی که نان برای خریدار ایجاد می کند در می یابیم که ما برای خرید چیزی برای از بین بردن گرسنگی به نانوایی می رویم. پس نانوایی برای ما ارزش سیر شدن را ارائه می کند و ما برای به دست آوردن این ارزش همه روزه در صف می ایستیم. لذا اگر کالای دیگری وجود داشت که چنین ارزشی را با همین شرایط ارائه می کرد ما قطعا آن را خریداری می کردیم.

در همین راستا شما از عینک فروشی عینک نمی خرید بلکه بینایی می خرید. از کتاب فروشی کتاب نمی خرید بلکه دانایی می خرید. از سایت مسیر طلبه درسنامه مهارت نمی خرید بلکه توانمندی در انجام رسالت های طلبگی می خرید.

قدم اول: مردم برای چه جیزی هزینه می کنند؟ (کشف نیاز)

برای روشن شدن این مطلب چند مثال می زنیم. بیایید خود را جای مرد خانواده ای بگذارید که با پولی که در چنته دارد مجبور است فقط یکی از این دو کالا را انتخاب کند، مایحتاج صبحانه و پوشک. خوب انتخاب مشخص است چون نیاز به پوشک، یک نیاز اولیه و ضروری است که مردم مجبورند برای آن هزینه کنند. به این صورت صنعت پول ساز پوشک با انواع و اقسام قیمت ها و کیفیت ها به وجود می آید.

شاید از خود بپرسید که آیا مصداقی در دنیای طلبگی با چنین شرایطی وجود دارد که بتوان به عنوان مثالی روشن ذکر کرد؟ پاسخ مثبت است. یکی از مهمترین نیازهای طلاب برای موفقیت در مسیر طلبگی و انجام رسالت های حوزوی که به عهده دارند، کسب توانمندی های لازم برای ارائه خدمات طلبگی است که متاسفانه آموزش آنها در حوزه مغفول مانده است. پس نیازی که وجود دارد آموزش مهارت های لازم در این زمینه است. به همین دلیل ارزشی که ایجاد می شود سامانه مهارت آموزی مسیر طلبه است. مصادیق زیادی در زمینه تولیدات دینی وجود دارد که به عنوان ارزش آفرینی دینی و طلبگی می توان مثال زد. اما باید توجه داشت که گام اول در ایجاد همه آن ها وجود یک نیاز ضروری و کشف آن توسط خالق آن ارزش هاست.برای نمونه میتوان وجود نیاز طلاب به اشتغال طلبگی و ایجاد سامانه بارش، وجود نیاز به برگزاری مناسک دینی و ایجاد مشاغل طلبگی در این زمینه مانند امام جماعت، روحانی حج و…، وجود سوالات شرعی و شبهات اعتقادی در جامعه و ایجاد سامانه های متعدد پاسخگویی به این نیاز جامعه و… را نام برد.

اما اکنون سوال این است که چگونه می توان این نیازها را شناسایی کرد. چگونه می توان ارزشی متناسب با نیاز کشف شده خلق کرد تا مردم برای آن هزینه کنند. باید دانست که تشخیص نیاز، مهمترین مرحله ارزش آفرینی است. لذا نیاز به آموختن دانش و مهارتی است که ما را از تشخیص نادرست نیاز برحذر دارد. نیازهای انسان در سه دسته آلام، اعمال و آمال دسته بندی می شود. اگر بخواهید نیاز جامعه را تشخیص دهید به ترتیب اولویت باید کشف کنید، از چه چیزی رنج می برند، چه کارهایی را باید انجام دهند و چه آرزوهایی دارند. برای دریافت اطلاعات بیشتر در این زمینه می توانید کارگاه ارزش آفرینی در دنیای طلبگی را از سایت مسیر طلبه دانلود کنید.

قدم دوم: ارزش آفرینی با ایده پردازی متناسب با رفع نیاز

گام بعدی این است که ما پاسخی در خور و متناسب برای آن نیاز کشف شده داشته باشیم. البته باید گفت این پاسخ باید ویژگی های خاصی داشته باشد که بتواند به آسانی جایگزین پاسخ های قبلی باشد و در اولویت مردم قرار بگیرد. اگر به مثال قبلی مراجعه کنیم، قطعا قبل از ایجاد صنعت پوشک به این شکل وشمایل فعلی، مردم راهکارهای جایگزین متنوعی برای رفع آلودگی نوزادان خود داشته اند، اما به دلیل مزایای زیادی که شکل جدید آن دارد (سهولت استفاده، عدم نیاز به شستشو، بهداشتی و …)، این محصول جایگزین تمام راه حل های قبلی شده است. به طوری که دیگر هیچ خانواده ای از کهنه و لاستیکی که همه مادران و بچه های دهه های قبل از ۷۰ و ۸۰ با آن ها درگیر بودند استفاده نمی کند.

حال باید دید که چگونه می توان به چنین پاسخی دست یافت. شما باید بتوانید برای پاسخ به نیازهای موجود، خلاقانه ایده پردازی کنید و با استفاده از ایده های جدید و متناسب با فناوری های موجود در دنیای فعلی، محصولی تولید کنید که جایگزین پاسخ های قبلی گردد. برای اینکه بدانید چگونه ایده پردازی خلاقانه داشته باشید و چگونه خلاقیت خود را برای ایده پردازی بالا ببرید، باید بدانید که اصلا ایده چیست و ایده پردازی چگونه اتفاق می افتد. برای مطالعه بیشتر و یافتن منبع متناسب با ادبیات طلبگی پیشنهاد می گردد علاوه مطالعه مقالات کوتاه در این زمینه که در همین سایت موجود است، می توانید درسنامه ایده پردازی را نیز از بخش مهارت های سایت دانلود کنید.

قدم سوم: تولید محصول بر اساس نقشه راه تولید محصولات دانش بنیان

چنانچه نیاز را درست تشخیص داده باشید و ایده ای جذاب، خلاقانه و متناسب با نیاز داشته باشید، اکنون نوبت تولید محصول یا ایجاد خدمت بر اساس الگوی عالمانه ای است که سال هاست بسیاری از شرکت های برتر دنیا محصولات خود را مطابق آن الگو تولید کرده اند. فراگیری این الگو نیاز به آموزش دارد. شما اگر بدون فراگیری این نقشه راه وارد تولید شوید احتمال شکست شما بسیار بالاست. چه بسیار ایده های نابی که به خاطر عدم توجه به الگوی دانش بنیان تولید محصول از بین رفته اند و صاحبش را در حسرت ارائه محصول به جامعه باقی گذاشته اند.

برای فراگیری این الگو نیز باید به سراغ بوم کسب و کار ناب بروید. بوم ناب همان الگوی دانش بنیانی است که درباره ایده تان ۹ پرسش اساسی را مطرح می کند و شما با پاسخ های علمی و با کمک افراد با تجربه می توانید نقشه راه عالمانه تولید محصولتان را ترسیم کنید. درسنامه طراحی بوم ناب با ادبیات ویژه طلبگی در سایت مسیر طلبه آماده بهره برداری شما طلاب عزیز می باشد.




چرا ما بعنوان طلبه، از مسیر تحصیلی و آینده خود بی خبریم؟

ما انسان ها عاشق این هستیم که از دیگران ایراد بگیریم. همواره در زندگی مان، همچون راداری قوی و با بروزترین و مدرن ترین امکانات جهانی، اطراف را مشاهده می کنیم و بدنبال مسائل مختلف-چه سطحی و چه تخصصی- می گردیم تا ایرادی از آن کشف کرده و کیان آن را به قهقرا بکشانیم؛ گویی که دیگر آن چیز اصلا وجود نداشته. برای همه مان اتفاق افتاده که از ایراد گرفتن هایمان لذت می بریم. لذتی عمیق و مسرت بخش که اگر فردی مشاهده مان کند، خوشحالیمان را معلولِ یافتن گنجی گران بها می پندارد.

اصلا ایراد گرفتن از فعالیت های بی پایه و اساس مردم، جزء زندگی روزمره ما شده است و اگر روزی این اتفاق را رقم نزنیم، همچون زاهدی هستیم که بخاطر تاخیر در ادای فریضه اش مغموم و نالان است. هرچند برخی مان از جهل مرکب متنعم هستیم و این امر مسرت بخش را ندانسته و ناخواسته بر دفتر عادات روزمره خود نگاشته ایم، اما برخی دیگرمان، با الگو گیری از متاخرینِ این واقعه مهم، زبان به توجیه گشوده و حکم واجب الایراد به اطرافمان می دهیم؛ چرا که از باب نهی از منکر، جلوگیری از امر اشتباه وظیفه ای محول شده از جانب پروردگار است، گویی که دیگر هیچ منکری جز این نیست و جز این نخواهد بود.

به طور مثال برخی مان در دوران طلبگی و در سطوح مقدماتی تحصیل، وقتی پیش کسوت ادبیات عرب شده ایم، با تسلطی که بر بلاغت کلام و ادای صحیح هجای کلمات در رساندن معنا داریم، از کوچک ترین اشتباهات ادای کلامِ اطرافیانمان گذشت نمی کنیم و ساعت ها مباحثه را صرف ایراد گیری از طلابی هستیم که در سالهای اولیه با صرف کلمات دست و پنجه نرم می کنند. البته که همین صرف کلمات، که به نظر ما ساده ترین کار دنیا است، برای ایشان بعد از کار در معدن، سخت ترین کار هاست.

با همه این تفاسیر و با تمامی خوب و بدهای این عادت که حتما ناخواسته و تحت تاثیر آموزش های سوء در ما ایجاد شده است، آنچه مذموم تر می باشد، داشتن همین ایرادات در خودمان است. آنجاست که وصله های مختلفی همچون عالم بی عمل و . . . بر پیشانی ما نهاده می شود. همیشه تاریخ، معلم خوبی برای تلمذ و فراگیری تجربیات مختلف و متنوع است. و می توان گفت این عادت، در گذشتگان نیز به وفور مشاهده شده است که در پی آن ضرب المثل های مختلفی همچون« تو اگر بیل زنی باغچه خودت را بیل بزن» و غیره، بر سر زبان ها افتاده است.

یکی از مهمترین مسائلی که همواره دچار آن هستم، همین ایراد گرفتن های بی جا از افراد مختلف است، در حالی که خودمان نمونه بارز آن صفت هستیم. در دنیای طلبگی، ما بعنوان مسئول مسیر زندگی مردم و بعنوان هدایت گر معنوی و دینی دیگران همواره در آموزه ها و خطابه هایمان، از روشنی راه و ترسیم مسیر آینده خود، برای دیگران زبان به نطق گشوده ایم و به این امر بسیار اهتمام ورزیده که مردم را از گزند بی خبری از آینده دور کنیم و به امید ساختن تمدنی اسلامی، زمینه ساز ظهور امام عصر گردیده و زندگی ای سرشار از شادی و شعف و خوشبختی را برای خود رقم بزنیم. و همه این اتفاقات با برنامه ریزی برای آینده و روشنی مسیرِ رو به جلو در شُرف وقوع است.

همچنین است تمامی آموزه های اسلام، که خبر از آینده و روشنی مسیر برای فرد می دهد و داشتن هدف مشخص و ملموس را جزو ضروریات می داند. همچون تربیت فرزند، ازدواج مناسب، کسب روزی حلال و …… .

حال سوال اصلی نگارنده این است؛ چگونه امکان دارد فردی، با همت عالی و با انرژی فراوان، مردم را به آینده نگری و برنامه برای آینده فرا می خواند و از انجام عمل بدون برنامه، نهی می کند و خود بعنوان پرچم دار این مسیر که منتهی به حکومت جهانی صلح می گردد، قدم بر می دارد، اما در برنامه خودش، هیچ اثری از اهداف و مسیر روشنِ شخصی اش نیست!؟

 

چگونه می شود فردی را تصور کرد که همگان را دعوت به تبیین مسیر آینده می کند، اما خودش نه تنها در مسیر زندگی، بلکه در مسیر تحصیل خود، عنان خود را به دست عوامل خارجی سپرده است تا ببیند آنچه پیش خواهد آمد، خوش است یا خیر؟

آیا می شود به چنین فردی در پذیرش آموزه های دینی اعتماد نمود؟ آیا این، همان مصداق عامل بی عمل نیست؟

چگونه است که ما بعنوان طلبه، از مسیر تحصیلی و آینده خود بی خبریم؟ آیا وظیفه دیگران است تا برای ما تعیین مسیر کنند یا اینکه خودمان بایست در این دنیای پر پیچ و خم، به فکر خودمان باشیم؟ اصلا آیا می شود بدون داشتن برنامه و هدف، دیگران را تبلیغ به آن کرد؟ آیا فاقد شیء، خود، معطی شیء می باشد؟؟؟ فتامل!

پاسخ این سوالات را نه در اینجا، بلکه در  ذهن خود مرور کرده و هرچه سریع تر به دنبال تعیین مسیر آینده خود باشید.

قطعا قدم نهادن در مسیر خدمت به عبادالله، امری مقدس و در عین حال دشوار است، اما دیدگاه روشن و فکر سالم، این دشواری را کاهش می دهد و ترسیم چشم انداز فردی، باعث افزایش انگیزه و قدرت، برای خدمت خالصانه به خلق الله می گردد.

در قسمت های بعدی درباره چگونگی ترسیم و تعیین مسیر طلبگی صحبت خواهیم کرد.





کمی فکر کنیم چیقوی زندگی ما چیست؟ چه مهارت یا تخصصی داریم که خیلی از جاها به کار می آید؟
اول کمی در تاریخ به عقب برگردیم و یک خاطره از روزهای دور بخوانیم. ظهر بود که دزدها ریختند به روستایمان. صدای تیر که بلند شد، همه سراسیمه از خانه بیرون آمدند. دزدها تهدید کردند هرچه آشرفی، پول، طلا، نقره، مس، روغن و آذوقه و حتی کشک دارید، به خانه کدخدا بیاورید که اگر نه، هرچه دیدید از چشم خود دیده اید! چاره ای نبود و کدخدا هم همه هست و نیست مردم را تحویل دزدان داد. روستا چهار قاطر داشت که هر چهارتا را دزدان برای یدک کشیدن مال مردم استفاده کردند و اگر چیزی هم باقی ماند، دیگر امکان بردنش را نداشتند وگرنه آن را نیز می بردند.

اما غلامرضا بیشتر از همه سوخت! آمده بود جلوی دزدان بایستد و مقاومت کند که نه تنها همه دارایی اش را بردند، بلکه می خواستند او را بکشند؛ اما به وساطت روحانی و کدخدای ده، فقط به شکستن كتفش اکتفا کردند. همه مردم روستا را در خانه کدخدا حبس کردند. بعد از چند ساعت، تنها غلامرضا جرئت کرد که در خانه کدخدا را باز کند و فهمید که دزدان رفته اند و همه بیرون آمدند. همان شب، در خانه کدخدا جمع شدند و حساب و کتاب کردند که چه رفته است و چه مانده است. غلامرضا داروندارش مشتی پول و اشرفی بود که رفته بود و از زندگی اش تنها چند گوسفند مانده بود و چیقویی (وسیله ای که پنبه دانه را از کولک پنبه جدا می کند) که حالا تمام زندگی او بود. حدود یک ماه بعد، غلامرضا تصمیمش را گرفت. چیقویش را برداشت و گفت می رود تا بخت خود را در پایتخت بیازماید. هرچه نزدیکان گفتند اثری نکرد و آخر رفت. حکایت های مختلفی از رسیدن غلامرضا به تهران نقل می شود اما هرچه بود وقتی به تهران رسید، زمستان شده بود و گرمای خانه و کاشانه اش تبدیل به سوز و سرمای آن روزهای تهران! در بازار تهران بساط پنبه پاک کنی پهن کرد و چیزی نگذشت که با همت و مهارت کارش سکه شد. هنوز۵ سال از آمدنش به تهران نگذشته بود که ثروت و اعتباری پیدا کرد که هرگز تصور رسیدن به آن را هم نداشت! غلامرضا با ثروتی که در تهران اندوخت به محل خودش برگشت و زمین ها و املاک بسیاری در ولایت خود خرید و پس از آن به کشاورزی پرداخت. آنچه خواندیم تلخیصی از حکایت پدر پدربزرگ دکتر اصغر محمدی خنامان بود که به تازگی در کتابی با عنوان «در جست وجوی دانایی: از خنامان تا استکهلم» منتشر شده
است.

دکتر محمدی می گوید حکایت چیقوی غلامرضا بعدها بخشی از حکایت زندگی من شد. اواسط دهه ۴۰ وارد دانشگاه آریامهر (صنعتی شریف امروز) شدم و سالها بعد به عنوان نماینده سازمان انرژی اتمی ایران در مرکز تحقیقات هسته ای سوئد کار می کردم. اما سال ۱۳۵۸ از سمتم عزل شدم و نه تنها شغلم را، که حتی بورس تحصیلی ام را از دست دادم. وضعی به مراتب بدتر از اوضاع غلامرضا! فکر می کردم با توجه به سوابق و ارتباطاتم پستی، مدیریتی یا حداقل کارشناسی ای با حقوق بالا در شرکتی معتبر به من پیشنهاد می شود؛ اما به هر دری که میزدم، در بسته بود! آنجا بود که یاد غلامرضا و چیقویش افتادم و اینکه چیقوی من چیست؟ به این نتیجه رسیدم که باید از اول شروع کنم و همه تحصیلات و تجربه تخصصی ام را کنار بگذارم. روزگاری در دوران دانشجویی جوشکاری را به خوبی یاد گرفته بودم. برای همین، به استخدام یک کارخانه خودروسازی به عنوان جوشکار درآمدم و سپس از طریق همین جوشکاری مسیرم را مجدد پیدا کردم و بعدها استاد دانشگاه استکهلم سوئد شدم!

تجویز راهبردی: آیا شما در سبد مهارت های طلبگی خود چیقو دارید؟

دو تجویز زیر را جدی بگیرید: .

یکی از مشکلات زندگی امروزمان این است که اغلب مهارتها و تخصص هایمان آن قدر کوچک و محدود است که تنها یک یا دو جا بیشتر مخاطب برایش پیدا نمی شود!  تخصص گرایی بد نیست که خیلی هم خوب است، اما زندگی همیشه طبق روال جلو نمی رود. پس تا دیر نشده این سؤال صریح و سخت را از خود بپرسیم که چه مهارت یا تخصصی داریم که همه جا (یا حداقل خیلی از جاها) به کار می آید و مردم حاضرند در قبال به دست آوردن آن هزینه کنند.

مهم تر از آمادگی مهارت محور(مهارت چیقویی) باید آمادگی روانی تفکر چیقویی نیز داشت. به عنوان مثال، فردی به حوزه آمده است و سال ها عمر خود را در تحصیل علوم حوزوی صرف کرده است و سه سال هم در مدارس و مراکز تخصصی گشته و کار متناسب با دانش خود و طلبگی اش پیدا نکرده است و حالا فکر می کند که چون علوم حوزوی خوانده، حتما باید در رابطه با همان دروسی که خوانده کار کند. ۳۰ سال آینده اش را می خواهد به خاطر عمری که در آموختن علوم حوزوی گذاشته است، قربانی کند. این در حالیست که کار طلبگی کردن در جامعه می تواند هیچ ارتباطی به دروسی که طلاب در حوزه می خوانند نداشته باشد. نه اینکه یک غیر طلبه بتواند آن را انجام دهد، بلکه یک طلبه وقتی هویت طلبگی اش را به دست آورد، می تواند با آموختن مهارت های طلبگی و به دست آوردن چیقوی طلبگی اش، به جامعه خدمات طلبگی ارائه کند و برای خود، جایگاه  مناسب اجتماعی ایجاد کند. در کنار آن نیز اگر نتوانست در خود حوزه علمیه و مرتبط با علوم حوزوی کاری پیدا کند که معیشتش را با آن تامین کند، نیاز به خروج از طلبگی و انجام کارهای غیر طلبگی نیست، بلکه می تواند از طریق مهارت های طلبگی، وظایف خود را در قبال جامعه انجام دهد و در کنار آن با تولید محصولات طلبگی معیشت خود را تامین کند. پس شما باید بگردید و چیقوی طلبگی خود را پیدا کنید. مطالعه سر گذشت حجه الاسلام باقری می تواند به شما در این زمینه به عنوان یک نمونه عینی کمک کند.





بررسی دلایل بی انگیزگی برخی طلاب برای ادامه مسیر طلبگی

در ایام ماه مبارک رمضان که فراغت بیشتری داشتم در کانال پیام رسان مسیر طلبه آمادگی خود را برای ارائه مشاوره به طلبه هایی که مخاطب کانال بودند اعلام کردم. اما متاسفانه بازخوردهای بسیار دلسرد کننده ای گرفتم. زیرا حدود ۹۰ درصد از افردی که برای پرسیدن سوالاتشان پیام دادند، انگیزه های بسیار ضعیفی برای ادامه دادن مسیر طلبگی داشتند. اکثریت آنان از وضعیت طلبگی خود ناراضی بوده و به گزینه انصراف از حوزه فکر می کردند. گرچه گرفتن چنین تصمیمی برای آن ها بسیار دشوار بود اما به عنوان یکی از گزینه های پیش رو به آن می اندیشیدند.

با بررسی آمار طلاب ورودی در سال های اخیر و شنیده های غیر رسمی از آمار منصرفین از تحصیل در حوزه علمیه که امیدواریم کذب محض باشد، در حدود نیمی از آنان که با نیت های خالص، دلی پاک و سری پرشور برای سربازی امام زمان (عج) به حوزه علمیه آمده اند، اکنون دیگر به این مسیر اصیل و لذت بخش ادامه نمی دهند و چه بسا با خاطره ای نچسب از صرف عمر و جوانی در راهی که به آن علاقه داشتند اما نتوانستند آن را ادامه دهند، از حوزه رفته اند و برای همیشه آن را به فراموشی سپرده اند.

شاید شما که این مطلب را می خوانید نیز در برهه هایی از طلبگی چنین تصیمی داشته اید، اما به هر دلیل استقامت نموده و با یاری خدا به یاری دینش ادامه داده اید. اما سوال اینجاست که دلایل این بی انگیزگی و دلسردی برای ادامه مسیر طلبگی چیست؟ چرا برخی طلاب در سال های اولیه تحصیل در حوزه عطای آن را به لقایش می بخشند؟ چرا برخی جدیت و همیت اولیه خود را در طلبگی از دست می دهند و برای خوب درس خواندن و رعایت زیّ طلبگی اهمیت چندانی قائل نمی شوند؟ چرا آمار نارضایتی در میان طلاب سطوح ۲و۳ تا این حد بالاست و آن هایی که مانده اند و به هر طریق این راه را ادامه داده اند دچار خشمی پنهان از شرایط موجود خود هستند و تنها درصد بسیار کمی از آنان احساس رضایت دارند؟

در این نوشتار می خواهیم دلایل این پدیده شوم را ریشه یابی کنیم تا بتوانیم با شناخت این عوامل راه حلی برای پیشگیری از این موضوع ارائه دهیم. امید که طلاب گرانقدر با شناخت عوامل بی انگیزگی در مسیر طلبگی، نسبت به اقدامات پیشگیرانه مبادرت ورزند و توفیق پایمردی در سربازی امام زمان(عج) را با رنگی از شور و شعور برای خود فراهم نمایند.

  1. عدم تطابق اهداف مورد انتظار طلاب از طلبگی، با اهداف واقعی حوزه علمیه

در پژوهشی که در سال ۹۷ و ۹۸ با همکاری کلیه طلاب برادر ورودی حوزه علمیه خراسان انجام شد، ۶۵% پذیرفته شدگان حوزه علمیه با اهدافی غیر مطابق با اهداف حوزه علمیه قدم به این مسیر گذاشته بودند. به عقیده ما یکی از مهمترین ریشه های مشکلات و معضلات آینده طلاب همین عدم شناخات و تصورات اشتباه نسبت به حوزه علمیه و رسالت های طلبگی است. یعنی اهداف مطلوب افراد برای ورود به حوزه با چیزی که در آن دنبال می شود کاملا مغایر است و این موجب سرخوردگی بسیار شدید در ادامه روند طلبگی خواهد شد. بدتر از همه اینکه حدود نیمی از این ۶۵% نیز به دنبال خودسازی و معنویت فردی هستند که متاسفانه شکست آن ها در رسیدن به این هدف، تاثیرات به مراتب شدیدتری بر روحیه آنان دارد و پیامدهای منفی تری نیز به دنبال دارد.

راه حل :

مطالعه و تحقیق برای شناخت واقعی از حوزه و اهداف والایی که دنبال می کند، اصلی ترین راه حلی است که می تواند این معضل را تا حد بسیار زیادی کاهش دهد. اگر شما بدانید فلسفه وجودی حوزه چیست و باید چه فرایندی را برای آمادگی برای تحقق اهداف حوزه طی کنید، قطعا انتظاری مغایر با آن چه در حوزه ارائه می شود نخواهید داشت. لذا توقع شما از رسیدن به اهداف، مطابق با همان مسیری خواهد بود که در حوزه وجود دارد. در مسیر تحقیقات خود نیز به این مطلب توجه کنید که شناخت واقعی از حوزه با تصویری که اکنون در ذهن شماست کاملا متفاوت است و باید الگوی فعلی ذهن خود را که حاصل مشاهده افراد موفق حوزوی است فراموش کنید.

  1. احساس ناکارآمدی و مفید فایده نبودن پس از چند سال طلبگی

یکی از مهمترین عوامل انگیزه بخش برای ادامه هر کاری، گرفتن نتایج ملموس و کاربردی و احساس رضایت از رسیدن به نتیجه است. اما متاسفانه در حوزه علمیه به دلیل دیربازده بودن علوم حوزوی و نرسیدن به نتایج ملموس و فواید کاربردی برای طلبه و جامعه، این احساس را در طلبه ایجاد می کند که در این دنیای پر سرعت به لحاظ پیشرفت علمی و انفجار اطلاعات، وقت گران بها و بهترین لحظات جوانی خود را در راهی بی فایده صرف می کند. این توقع نیز که یک جوان، در بازه ۱۴ تا ۱۸ سالگی تا این مقدار دور اندیش باشد که علومی را اکنون بیاموزد،  تا ۱۵ سال دیگر آن را به کار ببرد، توقعی بسیار نابجا و شاق است. شاید این سیاست گذشتگان در حوزه های علمیه که طلاب جوان را برای آموختن علوم حوزوی به طلاب ورودی پس از خود می گماردند و با تشکیل کلاس های دونفره و سه نفره طلاب جوان را در مقام استاد به کار می گرفته اند، ناشی از درک همین مساله و برای کاهش این آسیب بوده است.

راه حل:

راه حل این مساله بسیار واضح و آسان است. حجه الاسلام قرائتی در فیلم کوتاهی راه حل این مساله را در آموختن مهارت های ساده طلبگی از همان سال اول ورود افراد به حوزه می دانند و می فرمایند: طلبه باید از ابتدا لذت طلبگی خود را احساس کند و هر سال با آموختن یکی از مهارت های کاربردی ساده طلبگی و متناسب با دانش و جایگاه وی در حوزه، مانند مهارت اداره یک جلسه قرآن خانوادگی و یا تبیین احکام ساده در بین الصلاتین در کنار امام جماعت روستای خود در پایان هفته ها و…، بتواند ارزش طلبگی و فواید یک طلبه برای جامعه را از نزدیک لمس کند. گرچه این راه حل هم اکنون در برخی مدارس نیز موجود است، اما باید به عنوان یک برنامه رسمی حوزوی برای جلوگیری از به وجود آمدن چنین مساله بغرنجی در آینده مسیر طلبگی، طراحی و پیگیری شود.

گرچه حل این مساله تنها در این راه منحصر نیست و خواننده می تواند با ذهن خلاق خود راهی را در ذیل همین نوشتار پیشنهاد دهد تا دیگران نیز از آن استفاده کنند.

  1. کاربردی نبودن علوم آموخته شده، دیربازده بودن طلبگی و عدم نتیجه گیری ملموس و بهره وری برای خود و جامعه

بارها و بارها در کلاس های درسی ام و در بسیاری مراجعات طلاب برای مشورت، مشاهده کرده ام که طلاب شکایت می کنند که این دروس حوزه به چه درد می خورد؟ گرچه ما در این نوشتار به دنبال ارائه پاسخ به این پرسش مهم نیستیم، بلکه به دنبال چرایی به وجود آمدن این پرسش در میان طلاب جوان هستیم و این چیزی است که نمی توان نادیده گرفت و انکار کرد. شاید این معضل از همان معضلات ذاتی علوم پایه باشد که حوزه و دانشگاه در آن مدخلیت و موضوعیتی ندارد. اما فراگیران آن باید با این مشکل ذاتی در همان ابتدای انتخاب و شروع یادگیری آن ها آشنا باشند. بماند که بسیاری از اساتید این دروس نیز نمی توانند جواب قانع کننده ای برای این سوال داشته باشند و از آنچه می آموزند دفاع کنند و فواید آموختن آن را هر چند در دوردست تبیین نمایند.

راه حل:

راهی که برای حل این مساله به ذهن می رسد در بیان سهل و در عمل ممتنع است. ممتنع به معنای سخت اما شدنی. و البته که بار آن به عهده اساتید دانشمند و دلسوز است که همتی جانانه کنند و دروس و علوم حوزوی را تحولی کاربردی بخشند. اما خود طلبه برای اینکه بتواند این تهدید را از مسیر طلبگی اش دور کند، باید نگاه دوراندیشانه خود را تقویت نماید. این نگاه با مسلح شدن به مهارت تفکر سیستمی برای فرد ایجاد می شود. اگر مهارت تفکر سیستمی در یک طلبه ایجاد شود، می تواند کاربرد هر دانشی را که می آموزد در همان زمان آموختن درک نماید.

 

  1. عدم تناسب آموخته های حوزوی با نیاز و انتظارات جامعه از حوزه و طلاب در کوتاه مدت

همه ما می دانیم که حوزه علمیه برای حفظ دین و آموختن آن به پاسداران دین یعنی طلاب حوزه علمیه بنا شده است. گرچه دین، نیاز همیشگی بشر بوده و آموختن آن هیچ گاه قدیمی نمی شود، اما آنچه امروز در حوزه های علمیه حتی تا آخرین سطح آن آموخته می شود، دین به معنای واقعی اش نیست. بلکه برنامه درسی حوزه های علمیه در سطح عمومی آن که ده سال زمان می برد، صرفا به آموختن قواعد استنباط احکام شرعی از منابع دینی می پردازد. آری درست است که دانستن همین قواعد برای شناخت دین لازم و ضروری است و بدون آن ها نمی توان منابع دینی صحیح را به طور شایسته فهم کرد. اما آنچه اکنون در جامعه به آن نیاز مبرم داریم پاسخ به مسائلی است که احکام شرعی در میان آن مسائل از اولویت بسیار پایینی برخوردار است. و از طرفی عموم طلاب ضرورت تحصیل اجتهادی را درک نکرده و در میانه راه، دست از آموختن همین قواعد نیز می کشند و عطای شناخت دین که هدف اولیه طلبگی بود را به لقایش می بخشند. در نتیجه آنچه تا کنون آموخته اند حتی برای خودشان کاربرد ندارد چه برسد به جامعه ای که آن مقدمات آموخته شده توسط طلبه، به هیچ کارشان نمی آید. بلکه در انتظار محصولی هستند که آن محصول نیز از درختی که شاخ و برگ نکرده سر نخواهد زد. ما قصد لم یقع و وما وقع لم یقصد.

این نقص به هیچ عنوان متوجه طلبه نیست و در این مورد کاملا حق با اوست که از نتیجه کارش بهره ای نبرد و انگیزه های خود را از دست بدهد.

راه حل:

گرچه گفتیم که این نقص را باید مدیران برنامه ریزی آموزشی حوزه علمیه برطرف کنند و به فکر تطبیق برنامه آموزشی حوزه با تحولات روز جامعه باشند، اما اگر طلبه ای بخواهد از چنین عامل بی انگیزگی در آینده و سرنوشت خود پیشگیری کند، راه حلی جز تلاش در راه آموختن دانش ها و مهارت های لازم در کنار دروس طلبگی خود ندارد. پیشنهاد ما آموختن مهارت های لازم برای به کار بستن علوم حوزوی و تولید محصولات طلبگی مطابق با نیاز جامعه است. مهارت هایی برای توسعه فردی و موفقیت مانند، نیاز شناسی، حل مساله، تصمیم گیری، مدیریت، مدیریت زمان، خلاقیت، ایده پردازی، مدیریت و…

  1. عدم اطلاع کافی از افق های پیش روی طلاب و رسالت ها و وظایف طلبگی در جامعه اسلامی

در چشم انداز طلبگی رسالت های بسیار متنوع و زیادی وجود دارد که بتوان با هدف گیری آن ها، مسیر طلبگی خود را انتخاب و با انگیزه بسیار برای رسیدن به آن تلاش کرد. اما متاسفانه دو عامل تاثیر گذار موجب می شود تا طلاب به جای هدف گیری این وظایف و رسالت ها و تلاش برای کسب آمادگی برای انجام آن ها، نتیجه عکس گرفته و سرخورده و بی انگیزه شوند.

اولین عامل، عدم اطلاع از رسالت ها و وظایف طلاب در نظام جمهوری اسلامی است. مطابق پژوهشی که برای نوشتن چشم انداز حوزه های علمیه کشور انجام شده، ما در سال ۱۴۱۴ نیاز به ۳۰۰ هزار طلبه دانش آموخته و کارآمد داریم تا بتوانند کارویژه های لازم در امور جاری کشور که فقط از طلاب برمی آید را به عهده بگیرند. در حالیکه اکنون جامعه حوزوی در کل کشور از قریب به ۱۵۰ هزار نفر تشکیل شده است. این کارویژه ها بیش از ۲۵۰ عنوان شغلی است که بسیاری از آن ها در سازمان ها و ارگان های نظام جمهوری اسلامی قرار دارد و نیازمند طلابی توانمند و کارآمد است. البته متاسفانه دانستن این مطلب به انگیزه بخشی برای طلاب کمک نمی کند زیرا فرایند مشخص و تعریف شده ای برای رسیدن به این کارویژه ها در دسترس طلاب نیست و اگر هم باشد آموزش های لازم برای تصدی این کاریژه ها در حوزه علمیه ارائه نمی شود.

دومین عامل نیز که اتفاقا نقشی ریشه ای و عمیق در ایجاد بی انگیزگی برای تصدی کارویژه های طلبگی – در عین نیاز شدید به نیروهای طلبگی کارآمد- دارد، آرمانگرایی طلاب به دلیل ترسیم الگوهای آرمانی برای یک طلبه موفق در حوزه است. شاید خواننده با خود بگوید، نه آرمانگرایی مذموم است و نه ترسیم الگوی آرمانی برای انگیزه بخشی کاری عبث و بیهوده است، بلکه اقدامی شایسته و بایسته می باشد.

بله این اشکال وارد است اما آنچه این آرمانگرایی را در حوزه علمیه تبدیل به عامل ناکامی و بی انگیزگی نموده، انحصار الگوی موفقیت در حوزه علمیه، در عالمانی است که بر مسند مرجعیت و اجتهاد تکیه زده و از بالا ترین درجه علمی و جایگاه دینی برخوردارند. اشتباه در این الگوسازی این است که ما تنها یک شاخص موفقیت در طلبگی تعریف کرده ایم و این شاخص آنقدر دور از دسترس، بطیء التحصیل و با ظرفیت بسیار محدود است که بسیاری از طلاب که در همان سال های ابتدایی، توان خود را با آن الگو قیاس نموده و احساس می کنند به هر دلیلی به آن الگوی آرمانی نخواهند رسید، دندان موفقیت در طلبگی را از ریشه می کنند و خود را در نهایت فردی بازمانده از هدف اصلی تلقی می کنند. و یا حتی در ذهن خویش، خود را در دسته ناکارآمدان و تیم ذخیره طبقه بندی می کند و انگیزه هایش برای تلاش را بالطبع از دست می دهد.

راه حل:

آنچه برای حل این مساله به عنوان یک راه حل ابتدایی به ذهن می رسد این است که شاخص و الگوی موفقیت در طلبگی را از انحصار خارج نموده و الگوهای موفق و آرمانی را برای طلاب با تنوع، تعدد و تکثر لازم معرفی کنیم. حوزه علمیه وظیفه دارد قهرمانان خود را در رشته ها و تخصص های مختلف و همچنین الگوهای موفق در کارویژه های متعدد طلبگی مانند یک قاضی موفق، مدرس موفق، امام جماعت روستایی موفق و … را با هدف ایجاد آرمان های متعدد برای طلاب فعلی و افرادی که بعدها به حوزه می آیند، معرفی نماید. باید این تلقی در میان طلاب از بین برود که هر کس از اجتهاد باز می ماند به کارهای دیگر طلبگی می پردازد.

همچنین برای آشنایی طلاب از وظایف و رسالت های طلبگی در نظام جمهوری اسلامی می توان با انجام یک پروژه پژوهشی، فرایند رسیدن به آمادگی لازم برای تصدی کارویژه های طلبگی را با تمام جزئیات ترسیم و در اختیار طلاب سطوح بالاتر قرار داد.

  1. کمرنگ شدن انگیزه های معنوی برای تحمل سختی ها و رنج های طلبگی به دلیل نبود الگوهای مناسب در مدارس علمیه

از نتایج پژوهشی میدانی که در دو سال اخیر، در مورد انگیزه های طلبگی ورودی های جدید به حوزه صورت گرفته، بر می آید که یکی از مهمترین انگیزه های بسیاری از طلاب (حدود۹۰ درصد) دستیابی به فضایی معنوی برای خودسازی و دوری از گناهان بوده است. گرچه این تلقی در میان غیرحوزویان وجود دارد و دستاورد بسیار خوبی برای حوزه است، اما تفاوت آنچه یک  طلبه پس از ورود به حوزه درک می کنند با آنچه در ذهن خود به دنبال آن بوده است، علاوه بر ایجاد نوعی سرخوردگی، موجب می شود انگیزه های قوی معنوی خود را برای تحمل مشکلات و سختی های طلبگی از دست بدهد. زیرا یکی از مهمترین عوامل انگیزه بخش در تداوم حضور در جاده طلبگی، وجود انگیزه های معنوی در میان حوزویان است. متاسفانه آنچه در گذشته نه چندان دور در بسیاری از مدارس علمیه از رنگ اخلاق و معنویت وجود داشت، اکنون به دلایل  مختلفی از جمله حاکم شدن روحیه سازمانی و اداری بر فضای اداره مدارس کمرنگ یا بی رنگ شده است. بسیاری از مدیران و مسئولین مدارس خود را کارمند می دانند و فقط به اجرای دستورات سازمان می پردازند و عده زیادی از اساتید نیز به دلیل محاسبه حق الزحمه ساعتی صرفا به ارائه دروس خود می پردازند و حاضر نیستند به تربیت اخلاقی طلاب مبادرت ورزند.

این روحیه حاکم بر فضای کنونی حوزه را می توان در اکثر مدارس مشاهده کرد. نشانه آن پشت میز نشینی بسیاری از مسئولین مدارس و ایجاد دفتر و دستک اداری و حضور مستمر ایشان در این فضاهاست. گرچه الزاما ساختارمند شدن حوزه علمیه یک پدیده منفی نیست، اما پیامد منفی آن خواه ناخواه این بوده است که احساس وجود معنویت در اداره مدارس و حوزه علمیه در حال از بین رفتن است و کسی بوی خوش آن را به وضوح استشمام نمی کند.

با این وجود چگونه می توان از طلاب انتظار داشت تا وقتی که به دلایل متعدد فوق، انگیزه های خود را برای جدیت در مسیر طلبگی از دست می دهند، آن ها را با تقویت انگیزه های معنوی در این راه خطیر ثابت قدم نگاه داشت. کجا هستند مدیران و اساتید صاحب نفسی که مانند پدری مهربان، هرگاه طلبه ای به مشکلی بر می خورد باهم دست دعا به سمت پروردگار بر می داشتند و بلادرنگ پاسخ خود را در می یافتند. کجایند آن ها که هر پنجشنبه خرج معنوی طلاب را برای یک هفته تامین می نمودند و با یک بار ندای یا صاحب الزمان(عج) ادرکنی آنان، شاگردانشان گرمی دستان حضرت را بر شانه های خود احساس می کردند.

راه حل:

به وقت بلبل و قمری اگر ننوشی می

علاج کی کنمت؟ آخر الدواء،  الکَیّ

مشاهده مقاله: “ایده ها و راهکارهای انگیزه بخشی به طلاب”




معنویت در حوزهبررسی برداشتی اشتباه از واقعیت و چیستی معنویت در حوزه های علمیه
این مطلب را با چند سوال مهم شروع می کنیم که شاید بتوان آن را یک برداشت اشتباه و رایج در میان مردم نامید. آیا می توان با ورود به حوزه فردی معنوی شد و به خودسازی پرداخت؟ آیا می توان با هدف خودسازی و بالا بردن سطح معنویت و خوب بودن و خوب ماندن وارد حوزه شد؟ آیا در حوزه علمیه، درس اخلاق و معنویت داده می شود و افرادی که وارد حوزه می شوند، بعد از مدتی به گونه ای، فردی زاهد پیشه و سالک الی الله شده و می توانند بعنوان یک مرجع اخلاقی هدایتگر مردم باشند؟
در پاسخ این سوالات مهم و این تصویر اشتباه از حوزه علمیه به چند نکته اشاره می کنیم:
– حوزه علمیه یک سازمان آموزشی است که در طول زمان تحصیل در آن همانند مراکز تحصیلی دیگر، دروسی آموزشی ارائه می شود. تنها فرق آن، مدل دروس و علومی است که ارائه می گردد. اما سوال اینجاست که صرفا با آموزش تئوری علوم ابزاری برای شناخت دین، مانند صرف و نحو منطق و … افرادی که آموزش می بینند باید اخلاق و معنویت را به صورت عملی فراگرفته باشند؟
– اگر چنین برداشتی صحیح باشد که هر کس به حوزه بیاید، فردی معنوی و سالک می شود، بی اخلاقی هایی که از برخی حوزویان دیده می شود، چگونه قابل توجیه است؟
– ما می دانیم که درس اخلاق در حوزه علمیه به عنوان یک متن آموزشی غیر اصلی است. هرچند برخی مدارس علمیه و مدیران آن، کلاس هایی را صرفا بعنوان درس اخلاق به صورت تئوری و دروس جنبی جزء برنامه درسی آورده اند. و جلسه درس اخلاق نیز هر هفته در روزهای پنجشنبه و در برخی مدارس همه روزه در صبحگاه ها برگزار می شود.
– از طرفی این نتیجه گیری که با توجه به این مطالب، حوزه علمیه هم جایگاه مناسبی برای تقویت معنویت و اخلاق نیست و باید بدنبال راهی دگر بود نیز اشتباه است. چرا که افراد زیادی را می توان نام برد که از همین حوزه های علمیه به مراتب عالی نزد خدای متعال رسیده اند و دستگیری های زیادی از افراد جامعه کرده اند. زیرا حوزه علمیه زمینه را برای رشد معنویت در طلاب فراهم نموده است. اما تضمینی برای تحقق آن در افراد نخواهد داد.
اما نکته مهم تر از آن و حرف اصلی این نوشته این است که تفاوت دیدگاه و جهان بینی درباره حوزه علمیه، رابطه مستقیم و الاکلنگی با نتیجه موفقیت و عدم آن دارد. اگر حوزه علمیه را مکان مقدسی که تنها در آن به عبادت پرداخته و طریق سلوک در آن آموزش داده می شود، تصور کنید، با ورود به آن و روبرو شدن با غیر این موارد، دچار ضعف عقیده شده و اهداف آرمانی خود را یک شبه به باد خواهید داد ولی اگر حوزه علمیه را بعنوان مکانی علمی و آموزشی دانسته که در کنار آن، بستری مهیا و بکر برای پیدا کردن راه رسیدن به ذات اقدس الهی و تقویت اخلاق و معنویت است، قطعا قدم در مسیر بزرگانی گذاشته اید که با وجود تحصیلات عالی و تحمل رنج بسیار در کسب اجتهاد علمی، از سجایای اخلاقی و عرفانی زیادی برخوردار بوده اند و وظیفه طبابت روح را به نحو احسن به انجام رسانیده اند.
این را باید دانست که خوب و بد در همه جای دنیا وجود دارد. از موجودات بی جان گرفته تا حیوانات و گیاهان. از انسان ها در خانواده گرفته تا محل کار. به طور مثال دکتر خوب و بد در همه جا وجود دارد. یک دکتر مانند پروفسور سمیعی و یا دیگر دکترها که جهان در حیرت آنها هستند و بعضی دکترها نیز هستند که چه بسیار بیمارانی که از دستشان گله مند و نالانند. حوزه علمیه هم همینطور است. هم طلبه و آخوند بد و ناشایست داریم و هم طلاب موفق و با اخلاق و معنوی که نام بردن آنها جای دیگر دارد.
این مطلب را بایستی آویزه گوشمان کنیم که: حوزه علمیه وظیفه اش انسان خوب ساختن نیست. وظیفه اش خدمتگذار برای دین ساختن است. و قرار نیست که هر کس به حوزه علمیه آمد انسان خوبی شود. همانطور که هر کس به کلاس شنا می رود قرار نیست که غرق نشود. آن کسی خوب شنا می کند و غرق نمی شود که خودش تلاش کند. طلبه ها نیز اینگونه اند. درست است که برای رشد معنویت در حوزه بستری بسیار متعالی فراهم است اما این بستر فقط برای کسانی کارآمد است که خودشان دست به کار شده اند.
البته توصیه های معنوی بسیاری از بزرگان حوزه به طلاب شده است که با بکار گیری اینها می توان طلبه ای معنوی بشویم. برای مطالعه بیشتر می توانید به کتابهایی همچون سیمای آرمانی یک طلبه، منیه المرید، آفات الطلاب و آداب الطلاب و…. مراجعه کنید.